18 مرداد 1391

تحلیل استراتژیک تحولات اخیر سوریه(مقالات راهبردی - فارسی )

اگر «انقلاب ساختگی» علیه سوریه شکست بخورد، آمریکا برای ساقط کردن ایران چه می‌تواند بکند؟ جنگ نظامی که سودی ندارد. سلاح «ربات سنّـی» هم که شکست خورد. تحریم و حصر اقتصادی نیز شکست خورده است. پس چه باقی مانده است؟ مشکل بزرگ برای آمریکا در منطقه از زمان نابودی عراق در سال 1991 ایران است. آمریکا پروژه‌ ناصری‌ها را در سال 1967 در هم پیچید و سوریه و فلسطین را منزوی کرد و به حاشیه راند و در دهه 70 و 80 آنان را خرد کرد و در ابتدای دهه 90 عراق را نابود و به یک کشور شکست خورده تبدیل کرد.تنها تهدیدی که پس از نابودی عراق باقی ماند،‌ ایران و سوریه بودند. آمریکا از دهه 90 تاکنون برای نابود کردن ایران و سوریه برنامه‌ریزی می‌کند. نابودی ایران راه را برای آمریکا جهت سیطره بر آسیای میانه و خفه کردن روسیه و چین و نابود کردن این دو فراهم می‌کند. سپس بعد از نابودی روسیه و چین رقیبی برای آمریکا باقی نمی‌ماند و رؤیایی آمریکا برای سیطره بر جهان محقق می‌شود.این تصویری است که آمریکا به طور کلی برای خود ترسیم کرده است؛ تصور سیطره بر کل دنیا و تبدیل کردن قرن 21 به قرن آمریکا بعد از آنکه قرن 20 قرن آمریکا و شوروی بود.آمریکا طرح قرن 21 را در سال 2001 آغاز کرد. افغانستان را به بهانه مبارزه با تروریسم اشغال کرد و اهمیت ژئوسیاسی افغانستان بر کسی پوشیده نیست. افغانستان بین ایران و روسیه و چین است و اقدام آمریکا در اشغال آن، به مثابه خنجری بود در پهلوی قاره آسیا. آسیا تنها قاره‌ای است که آمریکا بر آن سیطره ندارد و در عین حال تهدیدی راهبردی برای سیطره آمریکا بر کل دنیاست. اشغال عراق پس از افغانستان با هدف ساقط کردن ایران و روسیه و تغییر دادن نظام‌های موجود در خاورمیانه و جانشین کردن نظام‌های متحد آمریکا مانند نظام‌های موجود در خلیج فارس بود تا این نظام‌ها سرانجام با نظام‌هایی به شیوه غربی‌ها تغییر کند. کنترل آمریکا بر دنیا فقط با نیروی نظامی مستحکم نمی‌شود. برای اینکه سیطره آمریکا ریشه‌دار شود، این سیطره باید بر اساس عوامل فرهنگی باشد. آمریکا می‌خواهد که فرهنگ خود را در همه جا بر همه فرهنگ‌های دنیا تحمیل کند. این، موضوعی روشن است و معروف است که آمریکایی‌ها از بیان این امر ابا ندارند. آنها آشکارا می‌گویند که می‌خواهند الگوی خودشان در زندگی را به همه ملت‌های زمین منتقل کنند و آن را با زور و تحت شعار حقوق بشر و جهانی سازی و شعارهای مشابهی دارای ظاهر انسان‌دوستانه و باطن استعماری، به دیگران تحمیل کنند. آمریکا دوست ندارد که حاکمان دست‌نشانده‌اش، فرهنگی غیر از فرهنگ آمریکایی را اجرا کنند حتی اگر آن فرهنگ متحد آمریکا باشد و این برای این است که فرهنگ آمریکا نهادینه شود. مثلا حکام خلیج [فارس] خواسته آمریکا را می‌فهمند و سال‌هاست که تلاش می‌کنند مردم خود را آمریکایی کنند و فرهنک و شیوه زندگی آمریکایی را در کشورشان ترویج کنند. این حکام مانع اخذ چیزی از فرهنگ آمریکا نمی‌شوند حتی اگر با فرهنگشان خیلی غریبه باشد. مهم برایشان این است که در قدرت باقی بمانند و آمریکا از آنان راضی باشد. حسنی مبارک هم دقیقا همین کار را می‌کرد و الان هم بسیاری از مصری‌ها فرهنگی نزدیک به فرهنگ آمریکا دارند. آمریکا هزینه زیادی کرده است تا مصر را در دهه‌های گذشته آمریکایی کند و این پول‌ها و هزینه‌ها الان ثمر داده است. اما با این همه و تلاشهای مبارک و خلیجی‌ها، و امثال آنان، آمریکا بخوبی می‌داند که کامل آمریکایی کردن جوامع ممکن نیست در سایه سیاست شیوه غربی که دموکراسی لیبرال نامیده می‌شود محقق شود. آمریکا می‌داند که بخش‌هایی در جوامع عربی هستند که کاملا غیرآمریکایی هستند و منظور، اسلامیون هستند. وجود اسلامیون در مصر و کشورهای دیگر مانند بمبی ساعتی است که ممکن است هر لحظه بترکد و به سلطه آمریکا پایان دهد. این چیزی است که در سال 1979 عملا در ایران رخ داد. آمریکا از انقلاب اسلامی در ایران درسی بسیار مهم گرفت و با استفاده از این درس کوشش می‌کند که کنترل بر مصر و دیگر کشورهای عربی را از دست ندهد. آمریکا از مبارک چشم‌پوشی کرد و به واسطه قطر و ترکیه دست خود را برای اسلامگراهای مصر و دیگر کشورها دراز کرد تا آنان را آمریکایی کند و زیر یوق خود بگیرد. این چیزی است که عملا رخ داده و شاهدیم که خیلی از اسلامیون در کشورهای انقلاب کرده عربی، آمریکایی هستند. چه فرقی میان محمد مرسی و حسنی مبارک است؟ تا الان هیچ تفاوت ریشه‌ای دیده نشده است. حتی به‌عکس. مصر هنوز حول محور آمریکا می‌چرخد و هنوز کشوری آمریکایی است. رسیدن اسلامگراها به قدرت در مصر این کشور را از زیر لوای آمریکا خارج نکرده بلکه در جاهایی بر آن تاکید کرده است. مسلمان‌شده‌هایی مانند وهابی‌ها و اخوانی‌ها در جهان عرب الان چندان فرقی با پیروان آمریکا در دیگر کشورها ندارند. ادبیات و منطق همه اینها منطق آمریکاست. اینها روی کار نیامدند که آرمان فلسطین را باور کنند بلکه کوشش می‌کنند مسئله فلسطین سازش شود و اسرائیل به رسمیت شناخته شود. مسلمانان ترک اسرائیل را به رسمیت می‌شناسند و سال‌هاست تلاش می‌کنند اخوان المسلمون عرب را متقاعد کنند این کار را بکند. نشانه‌ها همه حاکی است که اخوانی‌ها هم عملا این امر را پذیرفته‌اند اما هنوز درباره جزئیات کشور وعده داده شده فلسطین جدل می‌کنند. اخوانی‌ها اکنون اسرائیل را قبول دارند اما در خصوص مسائلی مانند مرزها، منابع آبی و دیگر مسائل سفسطه‌آمیز بحث می‌کنند. یک شاخه‌ی نزدیک به قطر و آمریکا در اخوانی‌ها اعتراف به اسرائیل را قبول دارد اما یک شاخه دیگر مانند کسانی همچون محمود الزهار چنین چیزی را قبول ندارند. به نظر می‌رسد این اختلافها سرانجام به سود آمریکاست و محمد مرسی نیز اکنون تلاش می‌کند توافق دوحه میان محمود عباس و خالد مشعل را اجرا کند. این توافق در حقیقت گامی است به سوی اسرائیل و سرانجام تمام شدن اوضاع به سود آمریکا. باید اعتراف کرد که آمریکا در آمریکایی کردن بسیاری از اسلامیون موفق شده است. همه مسلمان‌های آمریکایی شده اکنون خط آمریکا را تایید می‌کنند و حاضرند به نوعی اسرائیل را به رسمیت بشناسند. اینها آماده‌اند تا در مقابل ایران، سوریه، روسیه و چین سرباز آمریکا باشند. چرا آمریکا با اینکه می‌دانست پیش‌نویسش علیه سوریه وتو می‌شود، آن را به رأی گذاشت؟ آمریکا از بحران سوریه استفاده می‌کند تا میان اسلامگراهای اهل سنت با روسیه و ایران و چین دشمنی ایجاد کند. یکی از اهداف آمریکا در شعله‌ور نگاه داشتن بحران سوریه این است که میان کشورهای جبهه بازدارندگی با مسلمانان اهل سنت ایجاد دشمنی کند. این همان هدفی است که آمریکا تلاش کرد از مسئله چچن و افغانستان بهره‌برداری کند و اعراب را علیه سوریه تحریک و آنان را از مسئله فلسطین غافل کند.واقعیت امروز متاسفانه این است که کشورهای عربی که ادعای اسلام می‌کنند و پشت آن مخفی می‌شوند تقریبا همه‌شان به استثناء سودان آمریکایی هستند. لیبی که ساقط شد و جز سودان و سوریه دیگر باقی نمانده است. تلاش‌های آمریکا برای ساقط کردن سودان و آمریکایی کردن آن ادامه دارد. سیاست آمریکا در قبال سودان سیاست استعماری کینه‌توزانه‌ای است که با سیاست آمریکا در قبال سوریه و قبل از این در قبال عراق چندان تفاوتی نمی‌کند.ساقط کردن نظام سودان هدفی راهبردی برای آمریکاست. ایده نزدیکی سودان و آمریکا، ایده‌ای شبیه به ایده نزدیکی لیبی و آمریکاست که قذافی آن را اجرا کرد و همان ایده نزدیکی عراق و آمریکاست که صدام اجرا کرد. آمریکا هیچ گاه قبول نمی‌کند که به کشوری مستقل [مانند ایران] نزدیک شود. نزدیک شدن به آمریکا یعنی خضوع و قبول آمریکایی شدن خود است. هر کس نپذیرد که آمریکایی شود، به هر قیمتی شده، باید ساقط شود این همان اتفاقی است که درباره [اواخر دوران] صدام و قذافی افتاد. همان اتفاقی است که الان علیه عمر البشیر رئیس جمهوری سودان در جریان است. عمر البشیر امتیازهای زیادی به آمریکا دارد و کار به جایی رسید که به تجزیه کشورش بناچار تن داد ولی آمریکا از او راضی نمی‌شود چون نظام سودان آمریکایی نیست. آمریکا دنباله‌روان خود در خلیج فارس را طعمه می‌کند تا کشورهای مستقل را به اشتباه بیندازد. نزدیکی عراق [دوران صدام] به آمریکا به واسطه اعراب خلیج [فارس] ایجاد شد. صدام به اعراب خلیج اعتماد کرد و نفهمید که آنان صرفا طعمه هستند. همین امر نیز درباره عمر البشیر صادق است. آمریکا همین طرح را با اعراب خلیج [فارس] علیه ایران نیز آزمود اما ایران از سرنوشت صدام درس گرفت و قبول نکرد در دام آمریکا و اعراب خلیج [فارس] بیفتد. ایران بود که به بشار اسد نصحیت کرد که در این دام نیفتد. حافظ اسد نیز روابطی با اعراب خلیج [فارس] و آمریکا داشت. بشار اسد [فرزندش] هم به راه او رفت و اگر ایران نبود شاید سرنوشت او شبیه سرنوشت صدام می‌شد. آمریکا قصد فریب بشار اسد را داشت و می‌خواست که اسد را از لبنان خارج کند تا لبنان سکویی برای نابود کردن سوریه سپس ایران شود اما بشار اسد لبنان را تسلیم آمریکا نکرد. ایران در سرسختگی موضع بشار اسد نقش دارد چرا که مشوق‌های پیشنهادی بسیار بزرگ بود. آمریکا به ترکیه و قطر دستور داد تا سیاست بازی در قبال سوریه پیش بگیرند فقط به یک دلیل، و آن گرفتن لبنان از سوریه و سوریه از محور مقاومت بود تا مقدمه تخریب سوریه سپس ایران فراهم شود. خلاصه‌ی 10 سال گذشته این است که آمریکا موفق شد بسیاری از اسلامگراهای اهل سنت را آمریکایی کند اما در آمریکایی کردن مسلمانان شیعه و متحد آنان یعنی سوریه شکست خورد. قدرت ایران هر روز بیشتر و تهدیدی بزرگ برای نفوذ آمریکا در منطقه شد. بزرگ‌ترین دلیل این ادعا هم خروج ذلیلانه آمریکا از عراق و سقوط سعد الحریری (متحد آمریکا) در لبنان بود. عراق کنونی هم بعد از آنکه در زمان اشغال کاملا آمریکایی بود اکنون بیشتر بی‌طرف است. لبنان نیز اکنون تقریبا بی‌طرف است پس از آنکه در زمان سعد الحریری کاملا آمریکایی بود. نفوذ ایران کار اخراج آمریکا از کشورهای منطقه را آغاز کرده است یعنی اینکه این موضوع، امری خطرناک شده است و سیطره آمریکا را به زوال در منطقه تهدید می‌کند. زوال آمریکا در منطقه نیز به معنای شکست طرح نفوذ به آسیا و از بین رفتن رؤیای سیطره بر جهان. آمریکا ناکامی‌اش در خاورمیانه را با یک دستاورد دیگر جبران کرد و آن سیطره بر لیبی است. لیبی در آفریقا کشوری بسیار مهم است زیرا قذافی در کل آفریقا نفوذ داشت. او جسور و رقیبی برای استعمار غربی‌ها در آفریقا بود. با ساقط شدن قذافی آمریکا فقط نفت لیبی و خود لیبی را به دست نیاورد، بلکه سیطره خود بر کل آفریقا را تقویت کرد و این همان چیزی است که روس‌ها را آزاد می‌دهد و احساس می‌کنند که آنچه در لیبی رخ داد [و ناتو به آن حمله کرد] اشتباه بسیار فاحشی از جانب آنان بود [که در شورای امنیت پای قطعنامه حمله به لیبی را امضا کردند]. کشمکش در سوریه کشمکشی سرنوشت‌ساز برای آمریکاست که سرنوشت سیطره بر دنیا را روشن می‌کند. اگر آمریکا در سوریه موفق شود، حمله به لبنان و عراق را از سر می‌گیرد و دستاوردهای خود را یکی یکی باز پس می‌گیرد و آنگاه ایران در منطقه تنها می‌ماند. اگر ایران هم شکست بخورد موجودیت آمریکا در افغانستان نجات می‌یابد. اگر آمریکا اکنون از افغانستان خارج شود، فضا برای نفوذ ایران و روسیه و چین باز می‌شود و این یعنی شکست سخت اما اگر آمریکا موفق بشود ایران را شکست بدهد آنگاه افغانستان را تحت نفوذ نظام آینده ایران قرار خواهد داد. بقای آمریکا در افغانستان یا خروجش از آن امری سرنوشت‌ساز برای روسیه و چین است. زیرا افغانستان مستعمره آمریکا در قلب آسیا، این دو کشور را تهدید می‌کند. این اهمیت سوریه است. این معرکه کنونی فقط بر سر سوریه نیست و نه حتی فقط بر سر خاورمیانه بلکه حقیقت این است که این معرکه، بخشی از کشمکش بر سر کل دنیاست. کشمکشی جهانی بین کشوری که دنیا را مستعمره خود می‌خواهد و مجموعه‌ای از کشورهایی که در برابر این کشور مقاومت می‌کنند. کشمکش اکنون خود را در سوریه نشان داده است. این همان تفسیر اقدام روسیه و چین در استفاده از سه بار وتو بر خلاف همه فشارهای غرب است. اما چه چیز سبب می‌شود کشوری مانند چین منافع خود با کشورهای عربی و اسرائیل و ترکیه فدای حمایت از سوریه کند؟ سوریه از لحاظ جغرافیایی از چین دور است و از ثروتهای طبیعی هم غنی نیست و در حقیقت چیزی ندارد که توجه چین را جلب کند. در پاسخ باید گفت که چین، صرفا به خود سوریه نگاه نمیکند. چین تصویری کلی‌تر را می‌بیند. جنگ سوریه جنگی سرنوشت‌ُساز در قالب جنگی جهانی است که اساسا روسیه، چین و ایران و هر کشوری که به فشار آمریکا تن ندهد، هدف گرفته است. سقوط سوریه در دستان آمریکا راه را برای سقوط ایران فراهم می‌کند و سقوط ایران چین را در محاصره قرار می‌دهد. سوال این است که اگر آمریکا در سوریه شکست بخورد چه اتفاقی می‌افتد؟ شکست آمریکا در سوریه یعنی شکست آخرین سلاحی که در دست آمریکا علیه ایران است. ایران تقریبا دیگر یک کشور اتمی است. همه دلایل و نشانه‌ها نشان می‌دهد که برنامه هسته‌ای ایران حتی با حمله نظامی هم متوقف نمی‌شود. برنامه هسته‌ای ایران کاملا حمایت شده و تاسیسات آن در سراسر ایران پراکنده است. روسیه و چین هم با موضوع حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران کاملا مخالفند. پایگاه خبری اسرائیلی دبکافایل در مطلبی اعلام کرد که ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه در سفر اخیر به اسرائیل به مقامات آن گفته است که روسیه موشک‌های اس‌.300 را به ایران خواهد داد. معنای این حرف این است که روسیه اجازه نمی‌دهد به ایران حمله شود تا این کشور سقوط کند. بلکه آماده است که قطعنامه‌های سازمان ملل را نقض کند و در حالی که آمریکا قصد حمله نظامی داشته باشد، ایران را تجهیز کند. روس‌ها و چینی‌ها به جنگ کنونی علیه سوریه به این دید نگاه می‌کنند که بخشی از جنگ علیه ایران است. این دو کشور سقوط سوریه را بشدت رد می‌کنند زیرا نمی‌خواهند روزی شاهد تضعیف ایران باشند. این راز دفاع جانانه آنان ازسوریه است. یعنی ایده اتحاد سوریه و ایران اشتباه نبوده است و این اتحاد، شبکه‌ای حمایتی بین‌المللی از این کشور ایجاد رده است. بنا بر این، سقوط ایران با حمله نظامی محال است. دلیل اساسی آن هم محال بودن نابود کردن برنامه هسته‌ای ایران با حمله نظامی است. هدف آمریکا براندازی در ایران با شیوه‌های جنگ نرم و غیرمستقیم است اما گزینه جنگ مستقیم مطرح نیست. اما آمریکا چگونه می‌تواند با جنگ نرم ایران را ساقط کند؟ تنها سلاحی که آمریکا در اختیار دارد، اسلامگراهای اهل سنت است. آمریکا از چندین سال قبل حملات اختلاف‌برانگیز دینی حجیمی را علیه ایران به راه انداخته است. سعودی‌ها با شبکه‌های ماهواره‌ای و رسانه‌ای و فتاوایشان نقشی مهم در این حمله ایفا می‌کنند. آمریکا خیلی از سنی‌ها را سلاحی در دست خود کرده است. آنان را به انتحاری‌هایی تبدیل کرده است که حاضرند برای تحقق سیطره آمریکا بر جهان، جان خود را فدا کنند. اما چه چیز سبب می‌شود که برخی جوانان سوریه علیه کشورشان سلاح در دست بگیرند و خود در مهلکه بیندازند و مقابل ارتش سوریه کشته شوند؟ این جوانان وارد جنگی از پیش باخته شده‌اند. آمریکا اینها را گرد هم آورده است تا وارد جنگی نابرابر علیه ارتش سوریه شوند تا همه کشته شوند. اما هدف اینها چیست؟ در حقیقت این افراد یک هدف دارند. آنان جان خود را فدا می‌کنند تا امپراتوری آمریکا شکل بگیرد. حتی اینها می‌دانند که جنگی که واردش شده‌اند نابرابر است و امیدی به پیروزیشان نیست. آمریکا با تحریکات مذهبی و شعارهایی درباره آزادی آمریکایی خام کرده و آنان را به رُبات تبدیل کرده است. در میراث آمریکا یک ایده قدیمی هست که می‌گوید باید ارتشی از جنگجویان نیمه اتوماتیک ساخت. آمریکایی‌ها می‌خواهند بر دنیا سیطره پیدا کنند اما دوست ندارند جان سربازانشان را به خطر بیندازند. برای همین آنان ایده ایجاد ارتش آدمهای اتوماتیک یا نیمه اتوماتیک را مطرح کرده‌اند به جای اینکه سربازان خود را به جنگ بفرستند و آنان را در معرض خطر مرگ قرار بدهند. آمریکایی‌ها ترجیح می‌دهند رباتها به جای سربازانشان بجنگند. انتحاری‌های به اصطلاح‌ اسلامگرا اکنون نقش این ربات‌ها را ایفا می‌کنند. آمریکا با شعارهای مذهبی تحریکشان می‌کند و به جای سربازان خود اعزامشان می‌کند تا [در سوریه] بجنگند. آمریکا در این صورت چیزی از دست نمی‌دهد و حتی هزینه ساخت ربات را هم نمی‌دهد چون این نیروها خیلی بهتر از ربات هستند. برای همین می‌بینیم که آمریکا با سخاوت آنان را خرج می‌کند و فوج فوج برای مرگ [به سوریه] اعزام می‌کند. این افراد برای آمریکا هزینه‌ای ندارند برای همین آمریکا خود را خسته نمی‌کند که آنان را تامین یا تجهیز کند. تکیه آمریکا اکنون بر کمیت است نه کیفیت زیرا تعداد زیادی از این انتحاری‌ها اکنون مهیا است. شکست آمریکا در سوریه یعنی شکست چنین سلاحی که عملا آخرین سلاح آمریکا [علیه سوریه] است. آمریکا فعلا جز این تروریست‌های انتحاری سنی‌مذهب چیزی برای مبارزه با ایران در چنته ندارد. اگر این انتحاری‌ها شکشت بخورند بدین معناست که راهبرد آمریکا در معرض شکست و رسوایی راهبردی قرار می‌گیرد. اگر «انقلاب ساختگی» علیه سوریه شکست بخورد، آمریکا برای ساقط کردن ایران چه می‌تواند بکند؟ جنگ نظامی که سودی ندارد. سلاح «ربات سنّـی» هم که شکست خورد. تحریم و محصر اقتصادی نیز شکست خورده است. پس چه باقی مانده است؟ آمریکا در این صورت کاملا رسوا خواهد بود مجبور است امتیازهای بزرگ راهبردی بدهد. ایران می‌خواهد که آمریکا را از منطقه بیرون کند زیرا میخواهد استقلال خود را ریشه‌دارتر و راسخ‌تر کند. حضور آمریکا در منطقه تهدیدی همیشگی برای ایران است زیرا عقیده استعماری آمریکا بر مبنای توسعه‌طلبی است برای همین ایران هرگز به آمریکا اعتماد ندارد و جز به خروج آن از منطقه و برچیده شدن همه پایگاه‌هایش در خلیج [فارس] رضایت نمی‌دهد. روسیه و چین طبیعتا از این وضعیت سود خواهند برد. مهم‌تر از هر چیز برای روسیه و چین شکست طرح توسعه‌طلبانه آمریکاست. اگر آمریکا در خاورمیانه شکست بخورد، این به معنای بر باد رفتن رویای آمریکایی کردن آسیا است. آمریکا مجبور می‌شود از افغانستان خارج شود و عملا قاره آسیا جز در برخی بخش‌ها خالی از نفوذ آمریکا می‌شود. طبیعتا سوریه نیز در موضوع اسرائیل سود خواهد کرد. سوریه نیز جولان اشغالی خود و شاید بیشتر از این را طلب کند. و روشن نیست که بر سر فلسطین به توافقی خواهد رسید یا نه اما ایران بر ریشه‌کن کردن اسرائیل مُصـرّ است. اینجا البته حرف ایران فصل الخطاب نیست چون روسیه نیز نظری خواهد داشت اما به هر حال مسئله فلسطین با راه‌های بسیار عادلانه‌تر از آنچیزی که آمریکا مطرح می‌کرد می‌تواند حل شود و سوریه در اینجا نقشی مهم خواهد داشت. اما شیوخ خلیج در اینجا دیگر پوشش آمریکایی خود را که تاکنون رژیم‌های آنان را حفظ کرده بود، از دست می‌دهند زیرا مجبور می‌شوند اصلاحات داخلی عمیقی انجام بدهند و شاید این رژیم‌ها سرنگون شوند و رژیم‌های دیگری روی کار بیاید. هنوز روشن نیست که رژیم‌های کنونی در حاشیه خلیج [فارس] قابل اصلاح هست یا خیر. شکست در سوریه یعنی شکست در مقابل ایران و شکست در افغانستان. یعنی افتضاح راهبردی آمریکا در همه ابعاد. یعنی تیر خلاص بر رویای آمریکا در سیطره بر جهان برای همین می‌بینیم که آمریکایی‌ها با وحشیگری تمام علیه سوریه می‌جنگند. جنگ سوریه جنگی تعیین کننده برای کنترل بر جهان است. اگر سوریه سقوط کند، کل قاره آسیا سقوط می‌کند و اگر پایدار بماند آمریکا از آسیا اخراج می‌شود و با خروج آمریکا از آسیا، فرعون‌های او نیز سقوط می‌کنند که در رأس آن اسرائیل و آل سعود و دیگر همقطاران آنان هستند.

18:23

(0)


11 مرداد 1391

تحلیل تحولات خاورمیانه براساس تئوری بی نظمی(مقالات راهبردی - فارسی )

یکی ازتئوری هایی که می توان تحولات امروز خاورمیانه و شمال آفریقا را براساس آن تبیین و تحلیل کرد تئوری بی نظمی است. یکی ازتئوری هایی که می توان تحولات امروز خاورمیانه و شمال آفریقا را براساس آن تبیین و تحلیل کرد "تئوری بی نظمی " است. به باورنگارنده این سطور براساس این تئوری می توان تحولات ناشی ازبی نظمی موجود را در منطقه ، نوعی حرکت به سوی نظم نوین خاورمیانه وشمال آفریقا دانست. در مقاله پیش روی تلاش شده است بر اساس تئوری بی نظمی پاسخی روشن و دقیق برای سئوالات اساسی زیر ارائه شود . 1- این بی نظمی بصورت خود جوش ومستقل از قدرتها بوجود آمده و به سوی نظمی مردم خواسته پیش می رود ؟ 2- آیا بی سامانی موجود را آمریکا و متحدانش بوجود آوردند تا نظمی استکبار خواسته را برمردم شمال آفریقا و خاورمیانه تحمیل کنند؟ 3- آیا دولت اوباما می کوشد با ایجاد بی نظمی درخاورمیانه مسیرحرکت را به سمتی که منافع بلند مدت آمریکا ایجاب می کند هدایت کند؟ 4- آیا قراراست تجربه دهه هشتاد میلادی درآمریکای لاتین که درنتیجه آن ، نظم نا کارآمد ناشی ازعملکرد دیکتاتورهای وابسته به آمریکا، قربانی شد تا با ایجاد دموکراسی های هدایت شده؛ نظم نوین آمریکا خواسته جایگزین شود؟ تئوری بی نظمی theory Chaos چه می گوید * تئوری آشوب یا بی‌نظمی، تئوری است که امروزه درهمه جنبه‌های علمی وارد شده و باعث تغییر در نوع دیدگاه بشربه حل مسائل غیرقابل پیش‌بینی شده‌است. انگاره اصلی وکلیدی تئوری بی نظمی این است که درهربی‌نظمی، نظمی نهفته‌است به این معنا که نباید نظم را تنها در یک مقیاس جستجو کرد. پدیده‌ای که درمقیاس محلی، کاملاً تصادفی وغیر قابل پیش‌بینی به نظر می‌رسد چه بسا در مقیاس بزرگتر، کاملاً پایا و قابل پیش‌بینی باشد. Chaos در لغت به معنی درهم ریختگی، آشفتگی و بی نظمی است این واژه به معنی فقدان هرگونه ساختار یا نظم است. معمولاً در محاورات روزمره آشوب و آشفتگی نشانه بی نظمی و سازمان نیافتگی جنبه منفی در بردارد. اما با پیدایش تئوری بی نظمی ، امروزه دیگر بی نظمی وآشوب به مفهوم سازمان نیافتگی، ناکارائی، و درهم ریختگی تلقی نمی شود بلکه بی نظمی وجود جنبه های غیرقابل پیش بینی و اتفاقی درپدیده های پویاست که ویژگی خاص خود را داراست . بی نظمی نوعی نظم غائی دربی نظمی است.(1) اصول اولیه تئوری بی نظمی: الف ـ همه سیستم های دینامیکی غیرخطی، دارای نقطه جذب [2] Attractor هستند. ب ـ این سیستم ها ازنظم به بی نظمی و ازبی نظمی به نظم می رسند. پ ـ این سیستم ها بعد ازگذارازنقطه جذب به اشکال نامنظم Fractal [3] می رسند. ت ـ نقطه جذب در واقع نقطه تعادل بخش سیستم های دینامیکی را به نمایش می گذارند[4] با نگاهی به چهاراصل فوق به خوبی می توان دریافت که ویژه گی های جنبش های شمال آفریقا و خاورمیانه بر آن تطبیق دارد زیرا : 1- همه حرکتهای اخیر غیر خطی هستند زیرا چند وجهی و همه ابعاد سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی کشورهای مورد نظر را شامل می شوند 2- دارای نقطه جذب هستند زیرا نقطه جذب حرکتهای مردمی اخیر آن موقع بوجود آمد که سیستم های حاکم بر این کشورها با افزایش‌سرعت حرکت مخالفان آزادی خواه ، خود را از حالت تعادل یا نظم به مرحله عدم تعادل یا بی نظمی رساند. 3- نظم ساخته شده توسط دیکتاتورهای مورد حمایت غرب به بی نظمی موجود در تونس ، مصر ، یمن ، لیبی و غیره انجامیده که می توان از آنها به اشکال مختلف یاد کرد . 4- درنهایت این بی نظمی دریک نقطه تعادل بخش ، به سمت نظم نوینی درخاورمیانه پیش می رود . این نظم مانند گذشته ماهیتی وابسته ندارد و بصورت مستقل اما مرتبط با غرب عمل خواهد کرد. به عبارت دیگراحتمالا شاهد خاورمیانه ای جدید خواهیم بود که دولتهای آنها بیش ازگذشته پایگاه مردمی خواهند داشت وبه تبع آن مستقل تروبه نسبت گذشته آزاد تراز مناسبات وابسته به غرب خواهند بود. این کشورها به سوی استقرارنظام های مردم سالار پیش می روند اما برای رسیدن به وضعیت مطلوب مشکلات متعددی در پیش رو خواهند داشت. برای اینکه ببینیم این خوش بینی تا چه حد منطبق با واقعیت های موجود در خاورمیانه و شمال آفریقا است ، ضرورت دارد تا ماهیت این تحولات بر اساس تئوری بی نظمی بررسی شوند. براساس نظریه بی نظمی اگر یک حرکت را در مقطع زمانی خاصی بُرش بزنیم،ممکن است فقط هرج ‌ومرج ‌بینیم؛ درحالی‌که اگربه همان پدیده نگاه فرایندی داشته باشیم و پدیده درحال تکوین را در فاصله زمانی کافی بررسی کنیم، می‌توانیم شاهد باشیم که درجه مشخصی نظم ازدرون بی نظمی موجود بیرون می‌آید. به باورنگارنده اتکاء به تئوری بی نظمی برای تبیین تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه به دلایل زیرمی تواند مفید وصحیح باشد . تئوری بی نظمی تحولاتی را تبیین می کند که دارای شرایط ذیل هستند : 1- رفتار آینده عناصر درونی آنها را نمی‌توان به دقت پیش‌بینی کرد. 2- چگونگی آغاز آن معلوم است اما اینکه چگونه به پایان می‌رسند مشخص نیست 3- ماهیتی تاثیرگذاروپویا دارند به این معنا که برمحیط خود تاثیرمی گذارند وازآنها تاثیر می پذیرند. 4- تحولات آنها برگشت ناپذیرند و تغییرات در انها دائما جریان دارد به خوبی می توان تائید کرد هر چهار ویژه گی در تحولات مربوط به خاورمیانه وشمال آفریقا قابل مشاهده است. زیرا: اولاً روند تحولات آتی را نمی توان دقیقا پیش بینی کرد ثانیاً آغاز ماجرا با خود سوزی بوزیاف درتونس بود، اما پایان تحولات مشخص نیست. ثالثاً تحولات تقریبا برکلیه کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا تاثیر گذار بوده همچنانکه از روند تحولات بین المللی تاثیر پذیرفته است. با درنظر گرفتن این واقعیت ها اکنون ویژه گی های سیستم هایی را که درنظریه بی نظمی مورد توجه قرارمی گیرند بررسی می کنیم . باید در نظر داشت که این خصوصیات در مبانی ریاضیات و فیزیک کاربرد های اساسی دارد اما تطبیق آن برتحولات سیاسی منطقه بیشتر به منظور روشنگری در باره ماهیت پیچیده این تحولات است. 1- اثر پروانه ای: (BUTTERFLY EFFECT) پروانه‌ای درآفریقا بال می‌زند و باعث ایجاد گردبادی درآمریکای جنوبی می‌گردد . این اصل بیان می‌کند که کوچک‌ترین تغییردراین جهان ممکن است اگرجدی گرفته نشود باعث بی‌نظمی‌های بزرگی درجهان شود. به بیان دیگراین اصل بیانگرنفی روابط خطی بین علت ومعلول وتأیید غیرخطی بودن روابط دربین پدیده ها وتحولات است. به این معنا که یک تغییرجزیی دروضعیت اولیه می تواند به نتایج وسیع و پیش بینی نشده درستاده های سیستم مورد بررسی منجرگردد. این سنگ بنای تئوری بی نظمی است. دراین نظریه اعتقاد برآن است که درتمامی پدیده ها، نقاطی وجود دارند که تغییری اندک درآن‌ها باعث تغییرات عظیم خواهد شد. درگذشته سیستم‌هائی که اثر پروانه‌ای ازخود نشان می‌دادند به عنوان سیستم‌های بررسی ناپذیرازحیطه مطالعات علمی کنارنهاده می‌شد وبه این جهت روش تحلیل خاصی برای مطالعه آن‌ها به وجود نیامده بود اما امروزه این سیستم‌ها محل توجه دانشمندان است وکوشش می‌شود تا مسائلی که قبلا تصادفی، ناموزون وبی نظم تلقی می شدند با تئوری بی نظمی مطالعه وراه حل یابی شوند.[5] تحولا ت تونس،مصر، لیبی ، یمن ، بحرین ، سوریه وغیره درچند ماه اخیرنشان داد موج نارضایتی عمومی در بین مردم که به دلیل متراکم شدن خواسته های بی جواب ونادیده انگاشته شدن، بوجود آمده است . شرایط ویژه ای را بوجود آورد که ظرف مدت بسیار کوتاهی نظام های سیاسی چند دهه گذشته کشورهای منطقه را دستخوش تغییرات بنیانی کرد. 2- خودسازماندهی: (DYNAMIC ADAPTATION) نظریه پردازان بی نظمی براین باورند که درمحیط درحال تغییر امروز، سیستم های بی نظم درارتباط با محیطشان هم چون موجودات زنده عمل می کنند و به همین دلیل برای رسیدن به موفقیت همواره باید خلاق و نوآور باشند. اما هنگـامی که سیستم به تعادل سازگارنزدیک می شود برای حفظ پویایی نیازبه تغییرات اساسی درونی دارد که این تغییرات به جای سازگاری وتطبیق با محیط ، سازگاری پویا را موجب می شود که نتیجه آن دگرگونی روابط پایدار بین افراد، الگوهای رفتاری، الگوهای کار، نگرشها و طرز تلقی ها وفرهنگ‌ها است. در چنین شرایطی است که تغییرات کوچک می‌تواند تغییرات عمده‌ای را در رفتارسیستم ایجاد کند وتحت این شرایط است که اثرپروانه ای در کنارسازگاری پویا تبلورمی یابد. [6] درتحولات اخیرمنطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نیز ، این خود سازمان دهی را کاملا می توان درک کرد . درست است که بخشی از سازمان دهی ها ازطریق اینترنت ( ایمیل و شبکه های اجتماعی مانند توئیتر و فیس بوک) انجام شد اما این به معنای ان نیست که سرنخ تحولات دردست آمریکا وسازمان سیا باشد که این مراکز را کنترل می کنند. دراین تحولات جوانان درکنارگروه های سیاسی ناراضی در اعتراض به سالها دیکتاتوری و وابستگی دولتهایشان به آمریکا به خیابان ها ریختند تا نشان دهند خواهان تغییرات اساسی هستند. اگرغرب ازاین نارضایتی استفاده می کند تا مدیریت بحران کند، این به معنای آن نیست که آمریکا ومتحدانش سازمان دههی این تحولات را برعهده دارند. زیرا آمریکا در موقعیت فعلی به گفته اکثر صاحب نظران دیگردرموقعیت رهبری جهان نیست، ومهم ترآنکه بدلیل وابستگی عمیق مبارک و بن علی در مصر و تونس، آمریکا انگیزه ای برای برهم زدن نظم موجود نداشت. آمریکا با اتخاذ سیاست ایجاد بی نظمی به کجا می رسد که درشرایط قبلی نمی توانست برسد؟ حکومت های مبارک درمصر، بن علی درتونس وعبدالله صالح دریمن به خوبی منافع آمریکا را تامین می کردند. استفاده بخشی ازمردم انقلابی ازفیس بوک وتوئیتر برای ایجاد تجمع ها و هماهنگی های لازم به منظور شرکت در تظاهرات ضد حکومتی ، معیاردقیقی برای وابسته نشان دادن تظاهرات مردمی نیست. چراکه به هرحال اگرعملکرد منفی حکومت های دیکتاتور درمحدود کردن آزادی های سیاسی،فساد دستگاه حکومتی دراموراقتصادی ودرنهایت وابستگی به بیگانگان نبود،مردم به خیابان ها نمی ریختند تا حکومت های ظالم راسرنگون کنند. اگر بخواهیم جریانات استقلال خواهی وظلم ستیزی را درجهان عرب به حساب برنامه ریزی آمریکا برای ایجاد بی نظمی بگذاریم تا در بلند مدت نظم جدید حاکم شود ، باید درهمه این کشورها شاهد تشکیل دولت های طرفدارآمریکا باشیم درحالی که روند تحولات به گونه ای است که احتمالا انتخابات آینده درتونس ومصر به روی کار امدن جریان های مستقل ومنتقد آمریکا خواهد انجامید. درمورد یمن ولیبی وسایر کشورها هم که باید منتظر تحولات آتی بود. موضوع مهم آن است که این خود سازمان دهی بدون رهبری واحد در این کشورها انجام می شود وگرایش های سیاسی و اجتماعی را ازطیف های مختلف دینی،غیرمذهبی وملی و درمواردی چپی، شامل می شود . شاید به دلیل وجود همین مشخصات بوده که کشورهای غربی بویژه آمریکا و فرانسه و انگلیس سعی دارند برای آنکه بتوانند تحولات آتی را به مسیری که مورد نظرآنها است ، هدایت کنند ؛ موقعیت مخالفان غرب گرا و سیکولار را در برابر نیروهای مذهبی تقویت کنند . 3- خودمانایی: خاصیت هولوگرافی (SELF - SIMILARITY) درتئوری بی نظمی و معادلات مربوط به آن، نوعی شباهت بین اجزاء و کل قابل تشخیص است. بدین ترتیب که هرجزیی از سیستم دارای ویژگی‌های کل بوده و مشابه آن است. به این خاصیت هولوگرافی گفته می شود. برای درک خاصیت هولوگرامی به عنوان مثال می توان به آینه اشاره کرد. خاصیت انعکاس تصویر در تمام قسمت های آن وجود دارد. به گونه ای که هر قطعه آن این خاصیت کل را می تواند ازخود بروز دهد. [7] دربررسی وشناخت ماهیت پدیده های سیاسی باید به واقعیت های موجود درتحولات آن گونه که هستند ونه آنگونه که مورد خواست یا آرمان ما هستند ،توجه کنیم . برهمین اساس حرکتی که درتونس آغاز شد و به مصر، لیبی ، مراکش، الجزایر ، اردن ، سوریه ، یمن ، بحرین و سایر کشورهای عربی کشیده شد ، تاکنون به سرنگونی سه رئیس جمهوری که هرکدام بالای بیست سال حکومت کردند ، منتهی شده است. ماهیت این حرکت براساس هرگرایشی درنظرگرفته شود درچهار خصیصه مشترک هستند.این خصایص مشترک چهارگانه برتک تک اجزای این حرکتها درکشورهای مورد بررسی قابل تعمیم هستند. 1- همه این حرکتها علیه دیکتاتورها وظلم ستیزند اما رهبری واحد ندارند. 2- همه معترضان خواهان استقلال سیاسی واقتصادی وفرهنگی کشورشان هستند اما ازایدئولوژی واحدی تبعیت نمی کنند. 3- اکثر معترضان با مداخله خارجی در اداره کشورشان به هرشکل مخالف هستند 4- متن مردم نقش کلیدی درایجاد این تحرکات دارند وازطریق حضوردرخیابان ها و نه مبارزات خشونت آمیز، اهداف خود را دنبال می کنند. احزاب نقش محوری ندارند . 4- جاذبه های عجیب: براساس نظریه بی نظمی با وجود آنکه رفتارها و کنش های حاصل ازتغییرات غیرقابل پیش بینی و غیرخطی هستند، جاذبه های عجیب بیانگرالگوهای منظمی هستند که ازآشفتگی‌های موجود درسیستم و بی نظمی موجود به دست می آیند. جاذبه های عجیب درهمه جا وجود دارند همـه آنچه را که ما در نظراول بی نظـــم وآشوب گونه می بینیم دردرازمدت وبا گذرزمان الگویی منظم ودارای انسجام درونی، نشان می دهد. تغییرات شدید، رفتارهای نامنظم، دگرگونی‌های غیرقابل پیش بینی، حرکات بحرانی و... همه در ذات خود دارای نظمی نهفته هستند. جاذبه های عجیب بدون الگو نیستند واز الگوی خاصی پیروی می کنند و ارزش آنها هم درهمین الگو داشتن است. این جاذبه ها دارای ویژگی های هندسی پیچیده ای هستند و دارای ابعاد غیرصحیح می باشند و مسیر آن‌ها به هم پیچیده، چند جهته وگسترده است. در جاذبه های غریب هیچ مسیری تکرار نمی شود وهرمسیر برای خود مسیری جدید است. جاذبه های عجیب درهمه جا وجود دارند . همه آنچه را که ما درنظر اول بی نظم وآشوبناک می بینیم در دراز مدت وبا تکرار؛ الگوی منظمی ازخود نشان می دهند.[8] درتحلیل ماهیت تحرکات موجود، چه آنها را انقلابی بنامیم و چه جنبش های سیاسی و اجتماعی بخوانیم ، براین واقعیت می توان اذعان کرد که این حرکت ها دارای جاذبه های منحصر به فردی هستند که درکشورهای بیرون منطقه نیزقابل الگوبرداری وتاثیرگذارند . با وجود آنکه ظاهرتحرکات مردم ، نشان از نوعی آشوب و بی نظمی دارد ، اما وقتی درعمق موضوع وارد می شویم می توان به راحتی گرایش های استقلال طلبانه و آزادی خواهانه را مشاهده کرد که الگوهای رفتاری خاص خود را معرفی می کنند. ازلحاظ شیوه مبارزاتی نیزبا انکه کشورهای درگیر،هرکدام ویژه گی های منحصر به فرد خود را دارند. اما این کشورها ازالگوهای مبارزاتی مردمی که درسایرانقلاب های دنیا تجربه شده است، ازجمله حرکت انقلاب اسلامی در ایران با درنظر گرفتن خصوصیت های محلی ، استفاده می کنند. براین اساس نمی توان به صرف شباهت های ظاهری با حرکتی که در دهه 1980 در آمریکای لاتین شاهد بودیم بلافاصله نتیجه بگیریم این گونه حرکت ها هم در پشت صحنه ساخته و پرداخته آمریکا و متحدانش است. باید گفت دردهه دوم هزاره سوم میلادی دو دیدگاه افراطی باید کنار گذارده شود . اول دیدگاهی که همه چیز را توطئه آمریکا یا انگلیس و متحدانش می دانند. دوم دیدگاهی که خوش بینانه تصور می کند آمریکا و متحدانش به دنبال آزادی خواهان هستند و تلاش می کنند گذشته نکبت بار خود در باره حمایت از دیکتاتورهای وابسته را در اذهان عمومی اصلاح کنند. درست است که آمریکایی ها درتحولات اخیردربرابرعمل انجام شده قرارگرفتند وتلاش می کنند بحران ناخواسته را مدیریت کنند تا به مسیری برود که منافع بلند مدت آمریکا در منطقه تامین شود و یا حداقل خسارت نبیند. باید تحلیل گران سنتی پیرو تئوری توطئه با تفکرات جذمی ناشی از رسوبات اندیشه های چپگرایانه یکبار برای همیشه بپذیرند که مردم کشورها می توانند بصورت مستقل دیکتاتور ها را سرنگون کنند . البته پذیرش این نظر به معنای آن نیست که از ترفند ها و سیاست های آمریکا غافل شویم و تحرکات آنها را برای شکل دادن به خاورمیانه جدید آنگونه که خانم رایس وزیر خارجه پیشین آمریکا در سال 2005 وعده آنرا می داد ، نادیده بگیریم . آمریکا می کوشد اندیشه لیبرالیستی وسکولاریستی ودموکراسی خواهانه و اقتصاد بازار آزاد را درکنار شعارحمایت ازحقوق بشر در جهان تبلیغ و ترویج کند. اما عملکرد هشت سال اخیر آمریکا درافغانستان وعراق ثابت می کند همیشه آن چیزکه آنها می خواهند تحقق نمی پذیرد .اراده ملتها را نباید دست کم گرفت و یا نادیده انگاشت. جمع بندی بحث : مردم جهان با پیشرفت تکنولوژی و رسانه ها بیش از سالهای گذشته اطلاع و آگاهی بدست می آورند ومایل هستند وضعیت خود را از حکومتی وابسته و دیکتاتور به حکومتی مستقل و آزادی خواه تبدیل کنند در این را ه مبارزه می کنند البته قدرتها هم بی کارنمی نشینند وسعی می کنند از آب گل آلود به نفع خود ماهی بگیرند. حکومت های دیکتاتور پرور غرب به رو ی مبارک خود نمی آورند که سیاست های غلط آنها در مورد اینکه تنها به فکر غارت منابع کشورها باشند و به دیکتاتور بودن یا آزادی خواه بودن رهبران آن کشورها کاری نداشته باشند. دیگر با این ارتباطات گسترده ورسانه های جهانی متنوع ومتکثر، کمتر می شود برسر ملتها کلاه گذاشت . آنها می توانند حکومتهای وابسته را از حکومت های غیروابسته با معیار های دقیق تری نسبت به گذشته شناسایی کنند. به تبع آن انگیزه بیشتری برای خارج شدن ازنکبت وابستگی و دیکتاتوری دارند . هرگونه مطلق اندیشی درتحلیل تحولات سیاسی اشتباه محض است اینکه این حرکتها را کاملا مستقل بدانیم وهرگونه مداخله فرصت طلبانه سایرکشورها را نفی کنیم ، یا بی اثربدانیم به همان اندازه غلط است که تصورکنیم آمریکا طراح اصلی همه این تحولات است وسرنخ قضایا دردست واشنگتن قرار دارد. برای درک دقیق ماهیت اصلی تحولات شمال آفریقا وخاورمیانه باید با استفاده ازقرائن وشواهد موجود به تحقیقی وسیع وهمه جانبه اقدام کرد تا بتوان واقعیت ها را آنگونه که هستند تحلیل کنیم نه آنگونه که می خواهیم باشند. بر اساس تئوری بی نظمی می توان نتیجه گرفت ماهیت تحولات جاری حرکتی مستقل است اما تحت تاثیر شرایط بین المللی و منطقه ای قرار دارد ، بی نظمی موجود را اراده آمریکا برای ایجاد تغییرات در خاورمیانه به عنوان متغییری وابسته که در نهایت به نظم دموکراسی وابسته به غرب می رسد، بوجود نیاورده است . این بی نظمی به سمت نظم نوینی پیش می رود که مدیریت ان برعهده مقام های آمریکایی نخواهد بود . بلکه رهبران مردمی در یک دوره انتقالی منطقه را به سوی نقش آفرین های مردمی پیش می برند. این در حالی است که رسانه های غربی در شش دهه گذشته با نفی هر گونه حرکت انقلابی و مردمی به جهان القاء می کنند که به نظم آمریکا ساخته تن دهند و برای پیشرفت و توسعه در مدل مورد نظر آمریکا ، پیرو منویات کاخ سفید باشند. درس بزرگ تحولات اخیر برای همه دیکتاتورها و حکومت های وابسته به غرب آن است که ملت های تحت ستمِ ، همه امکانات خود را بسیج کرده اند تا نشان دهند می توان مستقل و آزاد زندگی کرد بدون آنکه آلت دست قدرتهای بازیگر در صحنه بین المللی باشند. برگرفته از تحلیلهای جناب آقای بهشتی پور

18:26

(0)


20 دی 1390

he New York Times is Misleading the Public on Iran(مقالات راهبردی - انگلیسی )

The paper has made faulty allegations about Irans nuclear programme without running proper corrections. January 09, 2011 "- - Washington, DC, United States - Its deja vu all over again. AIPAC is trying to trick the United States into another catastrophic war with a Middle Eastern country on behalf of the Likud Partys colonial ambitions, and the New York Times is misleading the public with allegations that say that the country is developing "weapons of mass destruction". In an article attributed to Steven Erlanger on January 4 ("Europe Takes Bold Step Toward a Ban on Iranian Oil"), this paragraph appeared: The threats from Iran, aimed both at the West and at Israel, combined with a recent assessment by the International Atomic Energy Agency that Irans nuclear programme has a military objective, is becoming an important issue in the American presidential campaign [emphasis my own]. The claim that there is "a recent assessment by the International Atomic Energy Agency that Irans nuclear programme has a military objective" is misguided. As Washington Posts Ombudsman Patrick Pexton noted on December 9: But the IAEA report does not say Iran has a bomb, nor does it say it is building one, only that its multiyear effort pursuing nuclear technology is sophisticated and broad enough that it could be consistent with building a bomb. Indeed, if you try now to find the offending paragraph on the New York Times website, you cant. They took it down. But there is no note, like there is supposed to be, acknowledging that they changed the article, and that there was something wrong with it before. Sneaky, huh? You can still find the original here. Indeed (at least at the time of writing), if you go to the New York Times website and search with the phrase "military objective", the article pops right up. But if you open the article, the text is gone. But again, there is no explanatory note saying that they changed the text. This is not an isolated example in the Times reporting. On the very same day, January 4, they published another article, attributed to Clifford Krauss ("Oil Price Would Skyrocket if Iran Closed the Strait of Hormuz"), that contained the following paragraph: Various Iranian officials in recent weeks have said they would blockade the strait, which is only 21 miles wide at its narrowest point, if the United States and Europe imposed a tight oil embargo on their country in an effort to thwart its development of nuclear weapons [emphasis again my own]. At time of writing, that text is still on the New York Times website. Of course, referring to Irans "development of nuclear weapons" without qualification implies that it is a known fact that Iran is developing nuclear weapons. But it is not a known fact: It is an allegation. Indeed, when US officials are speaking publicly for the record, they say the opposite. As Washington Posts Ombudsman Patrick Pexton also noted on December 9: This is what the US director of national intelligence, James R Clapper, told the Senate Armed Services Committee in March: "We continue to assess [that] Iran is keeping open the option to develop nuclear weapons in part by developing various nuclear capabilities that better position it to produce such weapons, should it choose to do so. We do not know, however, if Iran will eventually decide to build nuclear weapons. To demand a correction, you can write to the New York Times here. To write a letter to the editor, you can write here. To complain to the New York Times Public Editor, you write here. Robert Naiman Policy Director at Just Foreign Policy

18:30

(0)


19 مهر 1390

معادله بيداري اسلامي ، خاورميانه جديد وآينده ديکتاتورها(یادداشت - مسائل راهبردی )

بيش از 8 ماه است که منطقه خاورميانه، شمال آفريقا وخليج فارس که بخش اعظم جهان اسلام را شامل مي شود ، حوادثي را تجربه مي کند که پيش از اين سابقه نداشته است ،حوادثي که با اعتراض يک کارگر تونسي به عملکرد حکومت در تبعيض و هتک حرمت انساني آغاز و با سقوط بن علي و مبارک و در بدري قذافي ادامه پيدا کرد. اين بيداري توانست نه تنها ساير ملتها بلکه برخي حکام را هم بيدار کند! براي برخي از آنان دير شده بود وبراي برخي هم دارد دير مي شود!
اما در اين ميان شرايط براي رژيم صهيونيستي به شکل بسيار بدي در حال رقم خوردن است ، با سقوط يکي از ستونهاي اصلي مورد اتکاي رژيم صهيونيستي يعني مبارک، شرايط براي اين رژيم جعلي از هر زمان ديگري سخت تر شده است و به صراحت مي توانم بگويم که خاورميانه جديدي شکل گرفته که اسرائيل و حاميانش هرگز تصورش را هم نمي کردند. اکنون ديگر مقامات اسرائيل اين دست نوشته مردم را به خوبي مي بينند که: ما خاورميانه جديدي را مي سازيم!(نه مي خواهيم) خاورميانه اي که ديگر ديکتاتورها برآن حکومت نمي کنندتا از سياستهاي اسرائيل وآمريکا تبعيت نمايند. چنانکه رهبر فرزانه و انديشمند آگاه ، در همايش اخيربيداري اسلامي با اشاره به اين مطلب فرمودند: " در جريان انقلابهاي اخير، تحول بر دوش توده مردم است و آنهايند که جسم وجان خود را به ميدان مي آورند و با مجاهدت وفداکاري ، دشمن را از صحنه بيرون مي کنند. اين مردمند که شعارها را مي سازند ،هدفها را معي مي کنند و در نتيجه اجازه انحراف و سازش و تغيير مسير را به خواص سازشکار و آلوده و به طريق اولي به عوامل نفوذي نمي دهند."
روزنامه اسرائيلي جروازاليم پست در مقاله اي به قلم زوي مازل ZVI MAZEL
سفير سابق اسرائل در مصر که در تاريخ 18 سپتامبر(27 شهريور) در سايت خود منتشر کرد با اشاره به انزواي بيش از پيش اين رژيم به نکته اي اشاره کرده که قابل تامل است . اين روزنامه نوشته است که" اسرائيل با دولتها و حاکمان قرارداد صلح بسته ونه با ملتها ". و اين واقعيتي انکار ناپذير است . بهمين دليل است که اکنون برخي از افراد باقي مانده از رژيم سابق مصر همچنان بر اعتبار قرارداد ننگين کمپ ديويد پاي مي فشارند اما مردم ، سفارت اين رژيم را اشغال مي کنند. در اردن نيروهاي امنيتي اين کشور در فاصله يک کيلومتري سفارت اسرائيل وآمريکا تمام راههاي منتهي به آنها را مي بندند و مانع از دسترسي مردم به اين لانه هاي جاسوسي مي شوند اما مردم پرچم اين کشورها را در مقابل چشمان نيروهاي امنيتي و رسانه ها به آتش مي کشند و بغض خود را فرومي برند تا در زمان ديگري اقدامي را که شايسه است انجام دهند. اين نويسنده اسرائيلي نکته ديگري را يادآوري نموده وآن اينکه عليرغم انعقاد قرارداد صلح اردن ومصر وساير کشورها با اسرائيل، مادران در کودکي به فرزندان خود ياد داده و مي دهند که اسرائيل دشمن شماست و اين کودکان اکنون بزرگ شده اند.!
اتفاق بد ديگري هم براي اسرائيل افتاده است. ترکيه به عنوان يک کشور بزرگ اسلامي ، اکنون به يکي از مخالفين اسرائيل تبديل شده و حتي پا درمياني آمريکا براي دوستي با اين رژيم را نمي پذيرد . اگرچه اين رويکرد ممکن است تغييري تاکتيکي قلمدادگردد، اما واقعيت اين است که ترکها هم به خوبي دريافته اند که کساني محبوب قلب مسلمانان هستند که به دنبال تامين منافع مسلمانان و دشمن اسرائيل باشند! بهمين دليل است که اردوغان اشتباه استراتژيک خود در مصر براي دعوت از مردم مصر جهت تشکيل دولتي سکولار را ، در ليبي پس مي گيرد و مي گويد دمکراسي با اسلام منافاتي ندارد والبته اين تحليلي درست و مبتني بر واقعيت است. خود اردوغان و تيم هم فکر او زماني توانستند آراء مردم را از آن خود کنند که اعلام کردند بر مباني اسلامي پايبند هستند اما ايشان در تحليل وقايع خاورميانه اشتباه کرد والبته بعدا مجبور به اصلاح آن شد.
حتي محمود عباس که مدافع اصلي صلح با رژيم صهيونيستي بود و البته بسيار در اين زمينه تلاش کرد اکنون به اين نتيجه رسيده که بايد اقداماتي براي ترميم جايگاه خود نزد فلسطينيها و مسلمانان انجام دهد و بهمين دليل موضوع دولت مستقل فلسطيني را در سازمان ملل پيگيري مي کند. اما آمريکا حتي حاضر به پذيرش اين دولت حتي در کمتر از 22 درصد از سرزمين فلسطين ، نيست وتهديد کرده که درخواست فلسطينيها را وتو خواهند کرد! اوباما در صحن سازمان ملل با رويکردي منافقانه مي گويد از تشکيل دولت فلسطين حمايت مي کند اما نه از طريق سازمان ملل بلکه گفتگوي دو طرف فلسطيني و اسرائيلي! اما آقاي اوباما گويا فراموش کرده است که بيش از نيم قرن است که اين رژيم اشغالگر از تمام توان خود براي حذف تک تک فلسطينيها استفاده کرده و مذاکرات متعدد به اصطلاح صلح در شرم الشيخ و اسلو ... هم هيچگاه هيچ دستاوردي نداشته است . همه فلسطين متعلق به فلسطينها است و اين اشغالگران هستند که بايد بروند و اقدامات آمريکا در شوراي امنيت وسازمان ملل در وتو يا حمايت بي قيد و شرط آمريکا از اسرائيل فقط اعتبار اين سازمان بين المللي را از بين مي برد. اوباما وساير حاميان اسرائيل نيک مي دانند که اسرائيل همواره حداقل يک متحد اسراتژيک در جهان اسلام داشته و گاهي هم دو تا . فراموش نکنيد که ايران بيش از بيست سال متحد اسرائيل بود. بعد اسرائيل با ترکها رابطه استراتژيک داشت وبرخي اوقات با هردو( ايران زمان شاه و ترکيه) رابطه راهبردي داشته است . بعد هم مصر و ترکيه با هم بودند واکنون از اين سه کشور هيچکدام نمي توانند به ملت خود بگويند که با اسرائيل دوست هستيم ! نبايد فراموش کرد که رژيم شاه در ايران سالها متحد اصلي و مهم اسرائيل در منطقه بوده اما اکنون ايران از مدافعان اصلي آرمان فلسطين و مخالف اصلي و دشمن مهم وقوي اين رژيم است! اين مساله در ساير کشورهاي منطقه هم صدق مي کند و اکنون انزواي اسرائيل به انزواي ديکتاتورها انجاميده وانزواي ديکتاتورها به حذف آنان وحذف ديکتاتورها به انزواي اسرائيل ! معادله جالبي است !

14:34

(0)


18 مهر 1390

معادله بيداري اسلامي ، خاورميانه جديد وآينده ديکتاتورها(یادداشت-تحولات منطقه غرب آسیا )

بيش از 8 ماه است که منطقه خاورميانه، شمال آفريقا وخليج فارس که بخش اعظم جهان اسلام را شامل مي شود ، حوادثي را تجربه مي کند که پيش از اين سابقه نداشته است ،حوادثي که با اعتراض يک کارگر تونسي به عملکرد حکومت در تبعيض و هتک حرمت انساني آغاز و با سقوط بن علي و مبارک و در بدري قذافي ادامه پيدا کرد. اين بيداري توانست نه تنها ساير ملتها بلکه برخي حکام را هم بيدار کند! براي برخي از آنان دير شده بود وبراي برخي هم دارد دير مي شود! اما در اين ميان شرايط براي رژيم صهيونيستي به شکل بسيار بدي در حال رقم خوردن است ، با سقوط يکي از ستونهاي اصلي مورد اتکاي رژيم صهيونيستي يعني مبارک، شرايط براي اين رژيم جعلي از هر زمان ديگري سخت تر شده است و به صراحت مي توانم بگويم که خاورميانه جديدي شکل گرفته که اسرائيل و حاميانش هرگز تصورش را هم نمي کردند. اکنون ديگر مقامات اسرائيل اين دست نوشته مردم را به خوبي مي بينند که: ما خاورميانه جديدي را مي سازيم!(نه مي خواهيم) خاورميانه اي که ديگر ديکتاتورها برآن حکومت نمي کنندتا از سياستهاي اسرائيل وآمريکا تبعيت نمايند. چنانکه رهبر فرزانه و انديشمند آگاه ، در همايش اخيربيداري اسلامي با اشاره به اين مطلب فرمودند: " در جريان انقلابهاي اخير، تحول بر دوش توده مردم است و آنهايند که جسم وجان خود را به ميدان مي آورند و با مجاهدت وفداکاري ، دشمن را از صحنه بيرون مي کنند. اين مردمند که شعارها را مي سازند ،هدفها را معي مي کنند و در نتيجه اجازه انحراف و سازش و تغيير مسير را به خواص سازشکار و آلوده و به طريق اولي به عوامل نفوذي نمي دهند." روزنامه اسرائيلي جروازاليم پست در مقاله اي به قلم زوي مازل ZVI MAZEL سفير سابق اسرائل در مصر که در تاريخ 18 سپتامبر(27 شهريور) در سايت خود منتشر کرد با اشاره به انزواي بيش از پيش اين رژيم به نکته اي اشاره کرده که قابل تامل است . اين روزنامه نوشته است که" اسرائيل با دولتها و حاکمان قرارداد صلح بسته ونه با ملتها ". و اين واقعيتي انکار ناپذير است . بهمين دليل است که اکنون برخي از افراد باقي مانده از رژيم سابق مصر همچنان بر اعتبار قرارداد ننگين کمپ ديويد پاي مي فشارند اما مردم ، سفارت اين رژيم را اشغال مي کنند. در اردن نيروهاي امنيتي اين کشور در فاصله يک کيلومتري سفارت اسرائيل وآمريکا تمام راههاي منتهي به آنها را مي بندند و مانع از دسترسي مردم به اين لانه هاي جاسوسي مي شوند اما مردم پرچم اين کشورها را در مقابل چشمان نيروهاي امنيتي و رسانه ها به آتش مي کشند و بغض خود را فرومي برند تا در زمان ديگري اقدامي را که شايسه است انجام دهند. اين نويسنده اسرائيلي نکته ديگري را يادآوري نموده وآن اينکه عليرغم انعقاد قرارداد صلح اردن ومصر وساير کشورها با اسرائيل، مادران در کودکي به فرزندان خود ياد داده و مي دهند که اسرائيل دشمن شماست و اين کودکان اکنون بزرگ شده اند.! اتفاق بد ديگري هم براي اسرائيل افتاده است. ترکيه به عنوان يک کشور بزرگ اسلامي ، اکنون به يکي از مخالفين اسرائيل تبديل شده و حتي پا درمياني آمريکا براي دوستي با اين رژيم را نمي پذيرد . اگرچه اين رويکرد ممکن است تغييري تاکتيکي قلمدادگردد، اما واقعيت اين است که ترکها هم به خوبي دريافته اند که کساني محبوب قلب مسلمانان هستند که به دنبال تامين منافع مسلمانان و دشمن اسرائيل باشند! بهمين دليل است که اردوغان اشتباه استراتژيک خود در مصر براي دعوت از مردم مصر جهت تشکيل دولتي سکولار را ، در ليبي پس مي گيرد و مي گويد دمکراسي با اسلام منافاتي ندارد والبته اين تحليلي درست و مبتني بر واقعيت است. خود اردوغان و تيم هم فکر او زماني توانستند آراء مردم را از آن خود کنند که اعلام کردند بر مباني اسلامي پايبند هستند اما ايشان در تحليل وقايع خاورميانه اشتباه کرد والبته بعدا مجبور به اصلاح آن شد. حتي محمود عباس که مدافع اصلي صلح با رژيم صهيونيستي بود و البته بسيار در اين زمينه تلاش کرد اکنون به اين نتيجه رسيده که بايد اقداماتي براي ترميم جايگاه خود نزد فلسطينيها و مسلمانان انجام دهد و بهمين دليل موضوع دولت مستقل فلسطيني را در سازمان ملل پيگيري مي کند. اما آمريکا حتي حاضر به پذيرش اين دولت حتي در کمتر از 22 درصد از سرزمين فلسطين ، نيست وتهديد کرده که درخواست فلسطينيها را وتو خواهند کرد! اوباما در صحن سازمان ملل با رويکردي منافقانه مي گويد از تشکيل دولت فلسطين حمايت مي کند اما نه از طريق سازمان ملل بلکه گفتگوي دو طرف فلسطيني و اسرائيلي! اما آقاي اوباما گويا فراموش کرده است که بيش از نيم قرن است که اين رژيم اشغالگر از تمام توان خود براي حذف تک تک فلسطينيها استفاده کرده و مذاکرات متعدد به اصطلاح صلح در شرم الشيخ و اسلو ... هم هيچگاه هيچ دستاوردي نداشته است . همه فلسطين متعلق به فلسطينها است و اين اشغالگران هستند که بايد بروند و اقدامات آمريکا در شوراي امنيت وسازمان ملل در وتو يا حمايت بي قيد و شرط آمريکا از اسرائيل فقط اعتبار اين سازمان بين المللي را از بين مي برد. اوباما وساير حاميان اسرائيل نيک مي دانند که اسرائيل همواره حداقل يک متحد اسراتژيک در جهان اسلام داشته و گاهي هم دو تا . فراموش نکنيد که ايران بيش از بيست سال متحد اسرائيل بود. بعد اسرائيل با ترکها رابطه استراتژيک داشت وبرخي اوقات با هردو( ايران زمان شاه و ترکيه) رابطه راهبردي داشته است . بعد هم مصر و ترکيه با هم بودند واکنون از اين سه کشور هيچکدام نمي توانند به ملت خود بگويند که با اسرائيل دوست هستيم ! نبايد فراموش کرد که رژيم شاه در ايران سالها متحد اصلي و مهم اسرائيل در منطقه بوده اما اکنون ايران از مدافعان اصلي آرمان فلسطين و مخالف اصلي و دشمن مهم وقوي اين رژيم است! اين مساله در ساير کشورهاي منطقه هم صدق مي کند و اکنون انزواي اسرائيل به انزواي ديکتاتورها انجاميده وانزواي ديکتاتورها به حذف آنان وحذف ديکتاتورها به انزواي اسرائيل ! معادله جالبي است !

18:43

(0)


31 فروردين 1389

بازخوانی رفتار صاحبان تسلیحات هسته‌ای(یادداشت - مسائل راهبردی )

بازخوانی رفتار صاحبان تسلیحات هسته‌ای

تدوین :فتح الله توسلی
خبرگزاری مهر -گروه سیاسی : با گذشت چند روز از برگزاری کنفرانس خلع سلاح توجه افکار عمومی جهان همچنان متوجه آرمانی است که درصورت تحقق امنیت و آرامش دایمی برای گیتی به ارمغان خواهد آورد.
در چند روز گذشته جمهوری اسلامی ایران میزبان کشورهای مختلف جهان در کنفرانسی بود که هدف آن خلع سلاح هسته ای به شمار می رفت .
عنوانی که برای این کنفرانس در نظر گرفته شده بود " انر‍ژی هسته ای برای همه و سلاح هسته ای برای هیچ کس " بود و به محض اعلام برگزاری این کنفرانس در تهران موجی از حملات تبلیغاتی و رسانه ای در خصوص این اجلاس به راه افتاد که همچنان ادامه دارد و مقامات آمریکایی و برخی از مقامات غربی با دستپاچگی به آن واکنش نشان دادند. البته بازخوانی رفتار هسته‌ای کشورهای صاحب تسلیحات هسته‌ای بخوبی نشانگر این امر است که این کشورها خود نقض‌کنندگان اصلی پیمان ان.پی.تی هستند و تنها در یک فرافکنی آشکار، سعی دارند با دیپلماسی فشار و انحراف افکار جامعه جهانی، نگاه‌ها را از خود دور کنند این درحالی است که رهبر معظم انقلاب و دولت جمهوری اسلامی ایران همواره اعلام نموده اند که سلاح هسته ای در دکترین نظامی ودفاعی کشور جایگاهی ندارد و ما بر خلاف غرب حقیقتا خواستار خلع سلاح هسته ای هستیم. اما براستی چرا غرب که مدعی تلاش برای خلع سلاح هسته ای است این قدر از برگزاری این کنفرانس در جمهوری اسلامی ایران برآشفته شده است؟
1- برگزار کننده اجلاس جمهوری اسلامی ایران بود که همواره طراح و معرف سیاستهای نوین در مبارزه با استکبار بوده وعلیرغم فشارها،محدودیتها ،تحریمها و حتی جنگ هیچگاه از اصول بحق خود کوتاه نیامده و در دستیابی به انر‍ژی هسته ای وسایر فنون وعلوم جدید از جمله بیولوژی ،نانو تکنولوژی و.. موفقیتها و دستاوردهای غیر قابل انکاری داشته است که می تواند الگویی برای سایر ملت ها بویژه ملتهای مسلمان باشد.از نظر جمهوری اسلامی ایران خطر تکثیر سلاح‌های هسته‌ای توسط برخی قدرت‌های هسته‌ای اساسی‌ترین و آنی‌ترین خطری است که پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را تهدید می‌کند و این باید اصلی‌ترین نقطه تمرکز خلع سلاح باشد و نه خطر دستیابی کشورها به انرژی هسته ای از جانب کشورهایی که دارای سلاح هسته‌ای نیستند. و همانطور وزیر امورخارجه کشورمان در کنفرانس خبری مورخ 18/1/89 اعلام کرد "تداوم وجود هزاران سلاح هسته‌ای در جهان مهترین تهدید علیه صلح و امنیت بین‌المللی است و انتظارات جامعه بین‌المللی برای امحای کامل سلاح‌های هسته‌ای همچنان محقق نشده است" . بدیهی است که الگوبرداری سایر کشورها از جمهوری اسلامی ایران در راستای منافع غرب وآمریکا نیست.
2-اگرچه شورای امنیت و سازمان ملل در راستای منع گسترش سلاحهای کشتار جمعی و خلع سلاح هسته ای اقداماتی را انجام داده است اما همواره در خصوص رژیم صهیونیستی که بنا بر اعتراف خود این رژیم دارای بیش از 200 کلاهک هسته ای است منفعلانه عمل نموده و هیچگاه نتوانسته این رژیم را متقاعد کنند که بازرسان سازمان انرژی اتمی بتوانند از تاسیسات هسته ای آن بازدید کنند . بدون شک حضور مقامات ارشد چندین کشورمستقل در کنفرانس تهران فشار بیشتری بر این رژیم وارد خواهد کرد وافکار عمومی جهان اسلام بیش از بیش خواستار خلع سلاح این رژیم خواهد شد لذا رسانه های وابسته به صهیونیستها و عوامل آنان در منطقه تلاش کردند در جهت ناموفق جلوه دادن این کنفرانس دروغ وشانتاژ تبلیغاتی راه بیندازند.تا حداقل در کوتاه مدت و میان مدت توجه عمومی جهانی را از اقدامات تروریستی این رژیم منحرف نمایند.
3- پیمان منع جامع آزمایش بمبهای هسته ای که در سال 1996 از سوی بسیاری از کشورها مورد تایید قرار گرفته همچنان یک "پیمان در تعلیق " است زیرا برای عملیاتی شدن نیازمند تصویب حداقل 9 کشور دارای تسلیحات و راکتورهای هسته ای است که یکی از آنها آمریکاست. از طرف دیگرکنفرانس خلع سلاح هسته ای سازمان ملل که 65 عضو دارد نیز12 سال است به دلیل مخالفتهای آمریکا دربن بست قرار دارد. این کنفرانس قصد داشت پیمانی را به تصویب برساند که بر اساس آن از تولید مواد فسیلی مورد نیاز برای ساخت مواد اولیه هسته ای جلوگیری شود اما جورج بوش رئیس جمهور سابق آمریکا که نگران بازدید سرزده از تاسیسات هسته ای خود بود به مخالفت با آن پرداخت واظهارداشت که این پیمان را نمی توان بطور قابل اعتمادی عملیاتی کرد. اوباما نیز در ادامه این روند خواستار یک پیمان قابل تحقق شد.
4- بانک سوخت نیز موضوع جالبی است .سازمان ملل از تلاشهای آژانس بین المللی انرژی اتمی برای تاسیس یک بانک بین المللی سوخت اورانیوم کمتر غنی شده حمایت می کند. اما در این میان کشورهای بزرگ از جمله آمریکا می خواهند از این بانک نیز نمدی برای خود درست کنند و منافع مالی آن را از آن خود نمایند چنانکه وان بافیت یک میلیاردر آمریکایی متحد اوباما قول داده که برای ایجاد یک بانک سوخت هسته ای پنجاه میلیارد دلاری تلاش کند و در این راستا منتظر موافقت شورای حکام آژانس بین المللی انژی اتمی است.
5-سومین نشست کمیته مقدماتی کنفرانس بازنگری 2010 معاهده منع تولید، تکثیر و گسترش تسلیحات هسته‌ای موسوم به پیمان ان.پی.از14تا23 اردیبهشت1388 در نیویورک برگزار شد. کنفرانس بازنگری معاهده ان.پی.تی بر اساس بند 8 این پیمان (مصوب 1968) از سال 1970 هر 5 سال یک بار برگزار می‌شود. هدف از برگزاری این کنفرانس‌ها تعیین مسیر و اتخاذ سیاستی برای جلوگیری از گسترش سلاح‌های هسته‌ای و تقویت این پیمان است. هر کنفرانس بازنگری 3 نشست مقدماتی دارد که در چارچوب کنفرانس سال 2010 تاکنون 2 نشست در وین و ژنو برگزار شده است. نشست نیویورک در واقع سومین و آخرین نشست مقدماتی پیش از کنفرانس بازنگری معاهده ان.پی.تی بود.امابا وجود برگزاری 2 نشست پیش‌بینی می‌شد تا در آخرین فرصت پیش از نشست اصلی، کشورهای عضو به یک متد مورد اجماع در راه خلع سلاح و دیگر دستورکارهای کنفرانس دست یابند؛ اما مانند 2 نشست قبلی زیاده‌خواهی کشورهای دارنده سلاح هسته‌ای و بی‌توجهی به مقتضیات واقعی دیگر کشورها عوامل شکست کنفرانس را مهیا کرد. آمریکا در طول برگزاری نشست، توجه اعضا به برنامه هسته‌ای کره شمالی و ایران را خواستار شود و از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران نیز خواهان توجه به مساله خلع سلاح هسته‌ای شد و کشورهای عرب نظیر مصر خواستار رسیدگی به فعالیت‌های هسته‌ای اسرائیل شدند. تا جایی که ماجد عبدالعزیز، نماینده مصر در این کنفرانس برنامه هسته‌ای اسرائیل و سرباز زدن این رژیم از پذیرش ایجاد دولت مستقل فلسطینی را مانع اصلی در راه رسیدن به صلح و امنیت و منطقه عاری از تسلیحات هسته‌ای در خاورمیانه توصیف کرد.
6- تعهد قدرت‌های هسته‌ای به انتقال فناوری هسته‌ای به دیگر کشورها نیز همواره در دستور کار کنفرانس های بازنگری ان.پی.تی قرار داشته است و طبق بند 4 پیمان و ماده 31 اساسنامه شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی کشورهای دارای فناوری هسته‌ای موظفند زمینه‌های انتقال صلح آمیز انرژی هسته‌ای به دیگر کشورها را فراهم سازند. اما کشورهای دارای سلاح هسته ای همواره تلاش نموده اند مانع تحقق این موضوع شوند و تمام دانش هسته ای را برای استثمار بیشتر جهان در اختیار خود نگه دارند . موضوعی که جمهوری اسلامی ایران همواره اعلام نموده که آماده است دانش هسته ای خود را که بومی و با زحمات بسیار بدست آورده است در اختیار سایر کشورها قرار دهد.
7- آمریکا اولین کشور دارنده سلاح هسته است که از آن علیه مردم غیر نظامی هم استفاده نموده ودر جریان جنگ جهانی دوم با استفاده از آن صدها هزار انسان بیگناه را قربانی کرد. این کشور دارای سلاحهای استرتژیک دارای کلاهک هسته ای است که تعداد این کلاهکهای هسته ای بیش از 5500 عدد اعلام شده است . مشارکت گسترده کشورهای مستقل در کنفرانس خلع سلاح در تهران نشان داد که این کشورها به اهداف پلید غرب در ممانعت از دستیابی سایر ملتها به انرژی های نوین از جمله انرژی هسته ای بیش از پیش پی برده اند و از سیاستها و برنامه هسته ای ایران حمایت می کنند .حمایتی که تاکنون در قالب چندین بیانیه از سوی کشورهای عضو عدم تعهد اعلام شده است.

------------------------------------------------
تحلیل از : توسلی کارشناس مسائل سیاسی
تاريخ انتشار، تهران: ۱۶:۱۴ , ۱۳۸۹/۰۱/۳۱

16:0

(0)


28 فروردين 1389

جهان اسلام وفرصتهایی که از دست می روند(یادداشت - مسائل راهبردی )

 

افشای يادداشت هاي شخصي 2500 صفحه‌اي ژنرال راكتو ملاديچ، يكي از فرماندهان نيروهاي صرب در جنگ 1992 تا 1995 در بوسني كه  اخیرا در منزل شخصي وي در بلگراد كشف و اخيرا توسط روزنامه ريپابليكاي ايتاليا فاش شده، حکایت از عمق نگاه غرب به مسلمانان و اسلام است در بخشی از این یادداشتها  آمده است: "كشتن 50 هزار بوسنيايي كار مهمي نيست، اين را مي توان بعدا هم صورت داد. آنچه مهم است پاكسازي مسلمانان از اين سرزمين است!

نگاهی به جهان اسلام ومصیبتهایی که مسلمانان با آن دست به گریبان هستند نشان می دهد مسلمانان نتوانسته اند و یا نگذاشته اند از فرصتهای موجود عالم اسلامی استفاده ومشکلات خود را حل وفصل کنند موضوعی که علاوه بر گریستن بر آن باید چاره ای هم برایش اندیشید:

-    در مقابل چشمان قانونگزاران و سیاسیون کاخ سفید و کنگره آمریکا ،  کتاب مقدس بیش از یک میلیارد ونیم مسلمان را می سوزانند و به اعتقادات آنان توهین می کنند و نه تنها غرب که داعیه حمایت از اقلیتها و مذاهبش گوش فلک را کرکرده است  با آن مخالفت نمی کند بلکه آن را نشانه آزادی بیان و عقیده نام می نهد وتشویق نیز می کند . اما تاسف بار تر از آن سکوت رهبران و سیاستمداران وحکام کشورهای اسلامی است که اصلا انگار نه می بینند و نه می شنوند! کسانیکه که خود را خادم حرم نبوی وبیت الله می نامند نه حرفی از محکومیت این اهانت آشکار به اسلام می زنند ونه اجازه می دهند بغض فروخفته مسلمانان دیارشان اجازه بروز یابد.

-    سازمان ملل متحد رسما اعلام نموده که  ، خسارت وارده به پاکستان  بيشتر از سونامي سال 2004 در شبه قاره هند است  و سيل در پاکستان که تاکنون هزاران کشته و بي خانمان بر جاي گذشته از سوي سازمان ملل متحد يکي از فجايع قرن حاضر نام گذاري شد ه است. حادثه ای که13.8 ميليون نفر آسيب ديده اند و بیش از 43 میلیارد دلار خسارت مالی ببار آمده است. تاكنون 5 میلیون و 436 هزار و 600 هکتار زمین بر اثر سیل خسارت دیده و ده ها تن محصول کشاورزی از بین رفته و 6 هزار و 395 شهر، شهرک و روستا را نیز آسیب دیده است. در این شرایط حساس که همکیشان مسلمان پاکستانی در حال جنگ با طبیعت و سیل برای ادامه حیات می باشند . هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی نیز با سوء استفاده از این فضای بوجود آمده بر فراز پاکستان به پرواز در می آیند و افراد دیگری از مردم مسلمان را در گوشه دیگری از پاکستان به خاک وخون می کشند و باز از کسی صدایی بر نمی آید وبدتر ازآن برخی از حکام کشورهای اسلامی  بجای کمک به مردم مسلمان پاکستان دلارهای خود را به جیب شرکتهای تسلیحاتی غرب می ریزند و خبرها حاکی از قراردادهای 100 میلیارد دلاری خرید تسلیحات از غرب توسط این کشورهاست که  بیش از 30 میلیارددلار آن متعلق به عربستان سعودی است!. براستی ما را چه شده است؟

-    در کشمیر هند مسلمانانی که در اعتراض به هتک حرمت قرآن کریم به خیابانها آمده و تظاهرات می کنند توسط نیروهای هندی با گلوله مواجه می شوند آنهم در کشوری که دهها فرقه وگروه کوچک وحتی بعضا مضحک براحتی زندگی می کنند و کسی به آنان اعتراضی نمی کند. اما چه شده است که فقط باید مسلمانان کشته شوند؟

-    در عراق تقریبا بصورت روزانه دهها انسان بیگناه  قربانی حماقت افرادی می شوند که از جانب غرب برای برافروختن آتش فته بین مسلمانان مواد انفجاری را در بین هم کیشان مسلمان خود منفجر  می کنند و چه فرزندان وزنانی که بی سرپرست می شوند وچه خسارتهای روحی وجانی ومالی که بر پیکر این  تن تنومند اسلام از جانب خود مسلمانان وارد می شود سربازان آمریکایی نیز در نیمه های شب وارد حریم خانه مسلمانان می شوند ، بچه های بیگناه را از خواب ناز بیدار نموده و با ناباوری تمام به خاک وخون می کشند تا به القاعده برسند! القاعده ای که مخلوق آمریکاییها و فرزند خودآنان است.

-    وضعیت مشابهی را در افغانستان شاهد هستیم .قریب ده سال است که هزاران مسلمان قربانی بمبهایی می شوند که قرار بود هزینه بازسازی  این کشور شود و مردم را از شر طالبان کج فهم نجات دهد. مراسم های عروسی یکی پس از دیگری به عزا تبدیل می شوند و اشغالگران می گویند اشتباهی بوده است ! اما چه کسی پاسخگوی این خونهای به ناحق ریخته مسلمانان است؟

-    صحنه فلسطین که غم 60سال ای است در درون سینه مسلمانان همچنان در اشغال چکمه پوشان صهیونیستی است که فرزند را از پدر جدا می کنند و زمینهای زراعی شان را آتش می زنند.بیش از یک ونیم میلیون مسلمان در غزه چند سال است که در محاصره ظالمانه داخلی وخارجی گرفتارند  وغرور ملی یک ملت را زیر پا لگد مال می کنند ودر گوشه ی دیگری از دنیای امن و در کاخ سفید افرادی درباره آرمان این ملت مظلوم در حال معامله هستند و اسم آن را گفتگوی مستقیم می گذارند تا همه بدانند که غرب با چه کسی است .اما می گویند مفاد آن محرمانه است تا ندانند که چی فروخته شد وچی در مقابل آن گرفته شد! جورج  بوش می گفت باید بگویید که شما با ما هستید یا علیه ما اما ظاهرا ما همه علیه خود هستیم!

-    در یمن ،سومالی ،سودان و سایر بخشهای جهان اسلام در گوشه گوشه این عالم پهناور هم مسلمانان با مشکلات مشابه مواجهند.

-    آمریکاییها به مسلمانان فرصت وحق نمی دهند که مستقل باشند ، سرزمین و منابع طبیعی آنان در اشغال آمریکاست با این وجود برچسب تروریست نیز نصیب مسلمانان می شود! هزاران سایت اینترنتی وشبکه های ماهواره ای پی در پی علیه مسلمانان به دروغ پراکنی مشغولند و سیستمی وجود ندارد که به آنان پاسخ دهد و با آن مقابله کند.

بیان چالشها  وتنشهای موجود جهان اسلام بسیار است و اینها صرفا نمونه ای بود تا به این نتیجه برسیم که چالشهای گروهی به جهان اسلام تحمیل شده است و پاسخ به این تنشها هم باید گروهی باشد.اگر ما به عنوان امت اسلامی می خواهیم از رفتارهای وحشیانه ای که همه جهان را تهدید می کند درامان باشیم باید به سمت همکاری و اقدام جمعی در جامعه اسلامی روی آوریم و سازو کارهای راهبردی برای حل اختلافات بین مسلمانان تعریف کنیم  والبته در این مسیر راه گریزی از این مصائب، جز وحدت وجود ندارد.

 

 

18:59

(0)


22 اسفند 1388

عربستان سعودي يا آمريكا كدام يك دروغ مي گويند؟(یادداشت-تحولات منطقه غرب آسیا )

 1-    رابرت گيتس وزير دفاع آمريكا اخيرا سفري به منطقه خليج فارس داشت و با ملك عبدالله پادشاه عربستان  سعودي و امير سلطان وليعهد ملاقاتهاي محرمانه اي داشت  و البته مفاد اين جلسات منتشر نشد اما  روزنامه معروف نيويورك تايمز كه معمولا ديدگاههاي وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون ) را بيان مي كند در مطلبي كه در تاريخ10 مارس 2010 به قلم اليزابت باميلر منتشر كرد اعلام نمود كه رابرت گيتس در جريان اين سفر به مقامات سعودي  قول داده است كه سيستم دفاعي رياض را در مقابل تهديدات ايران ارتقاء دهد و از طرف ديگر انتظار دارد كه رياض هم از اعمال تحريمها عليه جمهوري اسلامي ايران حمايت نمايد.گيتس همچنين درجريان ملاقات با امير سلطان بن عبدالعزيز  وليعهد و وزير دفاع سعودي گفت كه كشورش از همه كشورهاي عرب حاشيه خليج فارس در مقابل ايران حمايت مي كند!

 سايت وزارت دفاع آمريكا نيز با انتشار بخشي از اظهارات گيتس در ابوظبي ورياض  به نقل از گيتس چنين نوشت: همه كشورهاي منطقه نگران ايران هستند، و ما با مقامات اين كشورها در خصوص مكانيزم تحميل تحريمهاي جديد براي تحت فشار گذاشتن دولت ايران صحبت كرديم همچنين از اين كشورها خواستيم كه با ارائه برخي مشوقهاي لازم به چين اين كشور را نيز درخصوص اعمال تحريم عليه ايران ترغيب نموده و در كنار آمريكا قرار دهند، رهبران دو كشور امارات وعربستان سعودي نيز علاقه مندي خود را در اين خصوص اعلام نمودند بوي‍ژه تحريمهايي كه مستقيما سپاه پاسداران يا رهبري جمهوري اسلامي ايران را تحت فشار قرار دهد.و ملك عبد الله از اين مساله   كه ما اكنون از مرحله حرف گذشته ايم  وبايد اقدام عملي در مقابل ايران انجام شود حمايت كرد.

2- رسانه هاي سعودي  به نقل از يك مقام ناشناس!!  اين كشور فقط در يك جمله و بدون هيچ توضيح ديگري نوشتند: "اين موضوع درست نيست ودرجريان سفر گيتس به سعودي مورد بحث قرار نگرفته است. "

3- با اين شرايط يك سوال ساده پيش مي آيد : آيا عربستان سعودي وامارات  به عنوان يك كشور مسلمان از وحدت با آمريكا وغرب و اعمال فشار به جمهوري  اسلامي ايران و ارائه رشوه به چين براي در كنار آمريكا قرار گرفتن حمايت مي كنند يا نه؟اگر پاسخ منفي است كه مقامات رياض  وامارات بايد بيش از پيش به اين ديدگاه جمهوري اسلامي ايران كه آمريكا واسرائيل عليه مسلمانان فتنه مي كنند و بدنبال بد بين كردن كشورهاي همسايه به يكديگر هستند  پي ببرند و ادعاهاي گيتس را مستندا رد كنند و مشروح اظهارات طرفين را در معرض قضاوت همه بگذارند تا مسلمانان بدانند كه ملوك عرب در كنار  دشمنان دوستي ووحدت مسلمانان نيستند  . و اگر نه و موضوع همانگونه است كه وزارت دفاع آمريكا مي گويد ، در آن صورت جسارت آن را داشته باشند كه اگر به اين موضع گيري خود در دشمني و پيوستن به جبهه ضد ايراني دليل قانع كننده اي دارند با صراحت اعلام كنند .چراكه اين  تكذيبيه به هيچ عنوان قانع كننده نيست.

4- امرا وحكام كشورهاي اسلامي بايد به اين حقيقت بزرگ توجه كنند كه مواضع  ديروز ،امروز وآينده آنان در تاريخ  وحافظه ملتها ثبت شده وخواهد شد و مسلمانان در آينده  در اين خصوص قضاوت خواهند كرد. جمهوري اسلامي ايران بارها وبارها تاكيد نموده كه توان دفاعي،نظامي  وامنيتي اش  صرفا حالت بازدارندگي دارد ودر خدمت مصالح همه كشورهاي اسلامي است و آن را در عمل ثابت كرده است و مردم مسلمان منطقه هم بخوبي آن را حس كرده اند بنابر اين" وحدت با شيطان" جز آبرو ريزي براي كساني كه در مقابل خون هاي ريخته شده مسلمانان لبنان ، غزه ، عراق، افغانستان و... سكوت اختيار كرده و با اسرائيل و آمريكا  از در دوستي وارد مي شوند نخواهد داشت  والبته جمهوري اسلامي ايران با تكيه بر قدرت لايزال الهي ، رهبري آگاه و انديشمند و مردم هميشه درصحنه و توان نظامي و دفاعي خود به عنوان يك ابرقدرت منطقه اي و فرا منطقه اي  توان مقابله با توطئه ها وتهديدات توخالي  دشمنان را دارد و دست هر كسي را كه با هدف تعرض به سمت منافعش دراز شود قطع خواهد كرد.

  

 

 

19:0

(0)


20 اسفند 1387

وحدت جهان اسلام نقطه ضعف و موجب هراس دشمن(یادداشت - مسائل راهبردی )

وحدت جهان اسلام؛ نقطه ضعف و موجب هراس دشمن خبرگزاري فارس: ميلاد رسول گرامي اسلام (ص) بهانه خوبي براي تاكيد و تكرار موضوع وحدت جهان اسلام است كه دشمن بشدت از آن هراس دارد و آن را نقطه ضعف خود دانسته لذا سعي در ممانعت از تحقق آن دارد. "ما بايد از طريق شبكه ارتباطي اروپا در سراسر اين قاره و نيز قاره‌هاي ديگر جهان تنش‌هاي جديد و چند دستگي و اختلاف ايجاد كنيم و به كينه‌توزي‌ها دامن بزنيم. اين كار دو فايده براي ما دارد: اول اينكه دست و پاي كشورها بسته مي‌شود و نمي‌توانند در برابر حوادث آنگونه كه مي‌خواهند قدرت نشان دهند زيرا هر كشوري به خوبي مي‌داند كه اين ما هستيم كه كارها را مي‌چرخانيم و عوامل برافروختن آتش جنگ و يا خاموش كردن آن نيز در دست‌هاي ماست و همه آنها عادت خواهند كرد كه عليرغم ميل خود، قدرت وسيع ما را در اعمال هرگونه نفوذ و فشاري بپذيرند و فايده دوم اين است كه ما دام‌هاي نامرئي دسيسه را به درون كابينه كشورها مي‌كشانيم و آنها را در دام توطئه‌ها گرفتار مي‌كنيم ". 1- اينها بخشي از پروتكل هفتم از پروتكل‌هاي دانشوران صهيون است كه در واقع قانون اساسي (رژيم صهيونيستي قانون اساسي مدون ندارد) و راهبرد كلان صهيونيسم در همه امور بويژه در صحنه بين المللي است. نگاهي به تحولات جاري در جهان اسلام اين حقيقت را تاييد مي‌كند كه صهيونيسم بين الملل از هيچ اقدامي در اجراي سياست‌هاي خود فروگذار نكرده و نمي‌كند. در غزه بيش از 20 روز سربازان اسرائيل جنايت كردند و سازمان‌هاي حقوق بشر و حتي دادگاه‌هاي بين‌المللي نيز اصولا اين جنايات را نديدند. در عراق سربازان آمريكايي شبانه وارد منازل مردم مي‌شوند و در مقابل چشمان خانواده فرزند خانواده يا پدر خانواده را به گلوله مي‌بندند، در افغانستان مراسم عروسي يك مسلمان افغان را به عزا تبديل مي‌كنند، باز هم سكوت و سكوتي مرگبار! و هيچ كس در جامعه بين المللي احساس مسئوليت نمي‌كند. در سودان، در كشمير و در بقيه جاها نيز همين وضع حاكم است و به طور اصولي اين مسائل از صحنه‌هاي تكراري شده است، چرا چنين تحقيري بايد دامن‌گير مسلمانان شود؟ 2- به روايت برادران اهل سنت امروز سه‌شنبه 20 اسفند برابر با 12 ربيع الاول سالروز ميلاد حضرت رسول اكرم (ص) و آغاز هفته وحدت است. موضوعي كه مي‌تواند محور وحدت مسلمانان دنيا شود زيرا همه طوايف و گروه‌هاي مسلمان اگر اختلافاتي در برخي مسائل دارند كه بسياري از آنان ساخته استعمار و صهيونيسم است در ارادت به نبي اكرم و سيرت ايشان متفقند و اين يكي از نقاط قوت جهان اسلام است. اما واقعيت ديگري نيز در صحنه وجود دارد و آن اينكه اگر چه تهديدهاي زيادي مقابل مسلمانان وجود دارد اما فرصت‌هاي بسياري نيز هست كه تاكنون مورد بي‌توجهي قرار گرفته است. علاوه بر موقعيت استراتژيك و ژئواستراتژيكي كه بسياري از كشورهاي اسلامي دارند، سوابق تاريخي و وجود منابع غني زير زميني و جمعيت عظيم و نيروي انساني جوان جامعه اسلامي و حضور انديشمندان و متفكران دلسوز و ارزشمند، يك موهبت الهي ديگري نيز نزد مسلمانان است و آن خود اسلام و شخص رسول الله (ص) است و اين بزرگترين نعمتي است كه خداوند بر مسلمانان عنايت كرده است. اسلام مي‌تواند محور وحدت همه باشد، كعبه‌اي كه همه رو به آن نماز مي‌گزاريم و رهبري كه چشمان هر مسلماني با ديدن گنبد سبزش اشك بر ديده جاري مي‌كند. 3- واقعيت ديگر امروز اين است كه اوضاع جهان اسلام و كشورهاي اسلامي با چند دهه قبل تفاوت ماهوي و شكلي دارد، امروز مسلمانان و توده عمومي مسلمان از هر زمان ديگري سر زنده‌تر و نسبت به تحولات پيراموني خود هوشيارتر است، امروز همه ما به مسلمان بودن خود افتخار مي‌كنيم، امروز هيچ مسلماني در دنيا تحمل اهانت به رسول الله را نمي‌كند و بغض‌هاي فروخورده اسلامي اكنون ديگر بروز مي‌كند.امروز تفكراتي كه مدعي اداره جامعه جهاني بودند رنگ باخته و به زباله داني ريخته شده يا از صحنه سياسي و اجتماعي جامعه حذف يا به حاشيه رفته‌اند. ماركسيسم، كمونيسم و سوسياليسم نشان دادند كه پتانسيل و ظرفيت لازم براي اداره امور بشر را ندارند. به فرمايش رهبر معظم انقلاب اسلامي امروز اسلام سياسي با قدرت وارد صحنه شده است و قدرت و كارآيي خود را به دنيا نشان داده است. امروز اين، ايران به عنوان يك كشور مسلمان است كه جوانانش توانسته‌اند عليرغم تحريم‌هاي چندين ساله غرب، توان و انديشه خود را به رخ دانشمندان غرب بكشند و در بين قدرتمندان جهان كه مايل به حضور هيچ كشور اسلامي در سكوي بالاتر نيستند، قرار بگيرد. امروز اين اسلام است كه موجب مي‌شود جوانان رزمنده حزب الله و حماس در مقابل يكي از قوي‌ترين ارتش‌هاي دنيا ايستادگي كرده و پيروز شوند. امروز غرب و استكبار جهاني در مقابل اسلام و مسلمانان سر تعظيم فرود آورده و مستاصل شده است. امروز ديگر شعار دمكراسي و حقوق بشر غرب نيز براي همه از جمله مسلمانان رنگ باخته است و كساني در دنياي اسلام به قدرت مي‌رسند كه با آمريكا مخالفند و اين چيزي نيست كه بتوان آن را ناديده گرفت.امروز اسلام واقعيت موجود و حاكم است و در دنيايي كه دچار خلا ايدئولوژي است اسلام توانسته به خواسته‌هاي بشري پاسخ دهد زيرا بر محورهايي تاكيد دارد كه خواست همه آحاد بشري است؛ عدالت، برادري، كرامت انساني، مردمسالاري و ده‌ها موضوع ديگر كه اسلام عزيز براي همه آنها بهترين گزينه را ارئه كرده يعني ديني زندگي‌ساز و مدرن. نيروي متراكم جهان اسلام نيز قدرت اجراي آن را فراهم كرده است. 4- بر اساس گزارشي كه توسط بانك توسعه اسلامي منتشر شده است ميزان سپرده‌ها و سرمايه‌هاي متعلق به مسلمانان در كشورهاي غربي بيش از 700 ميليارد دلار است! اگر در صدر اسلام ثروت و مال حضرت خديجه سلام الله عليها در راستاي كمك به رسول الله و اسلام تازه متولد شده قرار گرفت چرا نبايد اكنون ثروت عظيم جهان اسلام و كشورهاي اسلامي در جهت كمك به اسلام و وحدت مسلمين هزينه شود؟ مگر نه اين است كه مهمترين نقاط و گلوگاه‌هاي دنيا از تنگه جبل الطارق گرفته تا كانال سوئز و بسفر و باب المندب و تنگه هرمز در اختيار مسلمانان است؟ مگر نه اين است كه جمعيت بيش از يك ميلياردي مسلمان بازار بزرگي براي دنياست؟ مگر نه اين است كه منابع غني نفت در اختيار مسلمانان است؟ مگر نه اين است كه 94 درصد توليد انرژي‌هاي فسيلي در اختيار جهان اسلام است؟ امروز دانشمندان و نويسندگان جهان اسلام در گوشه گوشه اين جهان پهناور كم نيستند و كم نيستند شخصيت‌هايي كه توان اداره جامعه را دارند، امروز مي‌توان از هنر و فناوري‌هاي نوين روز براي بيان حقايق اسلام و شخصيت پيامبر عظيم الشانش بهره گرفت، امروز يقينا هر قلم و قدمي كه در راستاي تفرقه مسلمين باشد مورد رضايت جامعه مسلمان و پيامبرش نيست و امروز نبايد كاري كرد كه دشمن در ما طمع كند. 5- بيانات رهبر فرزانه انقلاب در همايش چالش‌ها و فرصت‌هاي جهان اسلام كه عمر خود و توان كشور جمهوري اسلامي ايران را در راستاي وحدت مسلمين بكار گرفته است، مي‌تواند راهبردي اصولي در اين خصوص باشد. ايشان در آن همايش كه 5 سال پيش در تهران برگزارشد در جمع انديشمندان جهان اسلام فرمودند: "امروز در دنياي اسلام مهمترين خطري كه ما را تهديد مي‌كند تفرقه است، ما دست‌هايمان را در هم گره نكرديم و دشمن در ما طمع كرد، پيشنهاد ما به همه دولت‌ها و حكومت‌هاي اسلامي و به همه ملت‌هاي مسلمان، وحدت و اتحاد و نزديكي است. از اختلافات بايد عبور و صرفنظر كرد. بعضي اختلافات را مي‌شود حل كرد آنها را حل كنيم. بعضي اختلافات ممكن است در كوتاه مدت قابل حل نباشد بايد از آنها اغماض و عبور كنيم. اين درست همان نقطه‌اي است كه صهيونيست‌ها و آمريكايي‌ها از آن آسيب مي‌بينند و همه تلاش خود را عليه آن بكار گرفته‌اند. اختلافات قومي، مذهبي، طايفه‌اي، سياسي و ارضي همه تحريك شده دشمنان است. زمينه‌هاي اين اختلاف در بين ما وجود داشته منتها ما غفلت كرده و آن زمينه‌ها را از بين برده‌ايم، آنها آمده‌اند از غفلت امت اسلامي استفاده كرده‌اند و اين اختلافات را تشديد كرده‌اند و ما را به جان هم انداخته‌اند. چقدر از نيروهاي مادي و معنوي ما صرف اين دعواها و جنگ‌هاي گوناگون قومي و ملي و مذهبي و طائفه‌اي شده است؟ " 6- پايان كلام اين آيه شريفه است: "واعتصموا بحبل الله و لا تفرقوا و اذكروا نعمه الله عليكم ان كنتم اعداء فالف بين قلوبكم، فاصبحتم بنعمته اخوانا ". (سوره مباركه آل عمران آيه 102) به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت‌هاي خدا را ياد كنيد، شما دشمنان يكديگر بوديد ميان دل‌هاي شما الفت داد و بنا بر نعمت‌هاي خدا برادر شديد. انتهاي پيام/ [ سه شنبه بیستم اسفند ۱۳۸۷ ] [ 13:52 ] [ توسلی ]

18:58

(0)


18 اسفند 1387

نگاهی به دو اقدام موریتانی و مغرب(یادداشت - مسائل راهبردی )

يادداشت ميهمان: فتح‌الله توسلي نگاهي به دو اقدام موريتاني و مغرب؛ پايان يك خطا و آغاز يك اشتباه خبرگزاري فارس: در روزهاي گذشته شاهد اتخاذ و عملياتي كردن دو موضع از سوي دو كشور عربي، يكي مغرب و ديگري موريتاني بوديم كه يكي در راستاي وحدت بيشتر جهان اسلام و ديگري در راستاي تلاش‌هاي اختلاف‌افكنانه صهيونيسم بين‌الملل در جهان اسلام صورت گرفته‌اند. 1- روز گذشته تقريبا بصورت همزمان دو اقدام مهم از جانب دو كشور عربي در صحنه سياسي و بين المللي انجام گرفت. در آن سوي آفريقا موريتاني پس از 10سال ارتباط رسمي با اسرائيل رسما به ديپلمات‌ها و اعضاي نمايندگي رژيم صهيونيستي در آن كشور دو روز مهلت داد كه خاك آن كشور را ترك كنند و پرچم رژيم صهيونيستي در پايتخت يك كشور عربي به پايين آورده شد و اين تعهدي بود كه موريتاني در اجلاس دوحه و در جريان جنگ غزه داده بود. زيرا حدود يك‌ماه پيش موريتاني اعلام كرد روابط خود را با رژيم صهيونيستي به حال تعليق در مي‌آورد. وزير اطلاع رساني موريتاني در اين خصوص گفت: اين اقدام در اجراي موضعي بود كه ما در اجلاس دوحه اتخاذ كرده بوديم و به اسرائيل اعلام كرديم كه اين موضع اكنون اجرا مي‌شود. رهبران موريتاني با اين اقدام به خوبي به تقاضاي صدها هزارنفر از مردم اين كشور كه در اعتراض به جنايات رژيم صهيونيستي در غزه به خيابان‌ها ريخته و تظاهرات كردند پاسخ داد و نيز به خوبي مي‌دانند كه چيزي كه باعث شكست كودتاي نظامي معاويه ولد الطايع رئيس جمهور اسبق اين كشور شد علاوه بر دلايل ديگر به دليل نزديكي‌اش به اسرائيل بود و بدون شك اين اقدام محمد عبدالعزيز رئيس جمهور موريتاني موجب محبوبيت بيشتر وي در جامعه خواهد بود اگر چه قطعا صهيونيسم بين الملل و آمريكا نيز قطعا از اين اقدام ناخشنود هستند و ممكن است به منافع اين كشور در دنيا آسيب برسانند اما رهبري موريتاني با درك صحيح از تحولات به اين نتيجه رسيده كه برقراري ارتباط با يك كشور تروريست و ظالم از ابتدا اشتباه بوده و اكنون در جهت تصحيح آن بر آمده است. موضع وزارت خارجه رژيم صهيونيستي در اين خصوص قابل توجه است. روزنامه الشرق الاوسط به نقل از يك مقام اسرائيلي اين موضع گيري موريتانيا را به سفر آينده معمر قذافي به نواكشوط پايتخت موريتاني ارتباط داد و گفت: اين دو كشور مي‌خواهند فقط نشان بدهند كه قوي هستند! اين اظهارنظر توهيني به مسلمانان و توان و قدرت آنها در صحنه بين المللي است كه متاسفانه رسانه‌هاي عربي و اسلامي به آن نپرداختند. 2- در طرف ديگر مغرب به عنوان يك كشور عربي ديگر در يك اقدام غير قابل توجيه اعلام كرد روابط خود را با جمهوري اسلامي ايران قطع مي‌كند و چنين توجيه كرد كه اين اقدام به چند دليل صورت گرفته است: فراخواني كاردار سفارت مغرب به وزارت خارجه و درخواست توضيح درباره موضع آن كشور درجريان موضوع بحرين و جنجال‌هاي بعدي عليه جمهوري اسلامي ايران و اعلام حمايت مغرب از بحرين و دوم تلاش ايران براي گسترش شيعه در كشورهاي عربي از جمله مغرب! اقدام مغرب با توجه به توجيهاتي كه از جانب دولت اين كشور اعلام شده است به هيچ عنوان با عرف ديپلماتيك منطبق نيست و اگر اين كشور آنگونه كه در بيانيه وزارت خارجه آمده است به اقدامات شخص خاصي در نمايندگي ج.ا.ا در آن كشور اعتراض داشت مي‌توانست به صورت ديپلماتيك و رسمي از ايران بخواهد كه فرد ديگري را بجاي وي معرفي كنند يا به ايشان تذكر بدهند اما به نظر مي‌رسد اين اقدام بيشتر به دليل فشارهاي وارده از جانب رژيم صهيونيستي و آمريكا به برخي كشورهاي عربي براي فاصله گرفتن از جمهوري اسلامي ايران و وابستگي بيشتر به غرب صورت مي‌گيرد. انتظار هر مسلمان متعهدي در شرايط فعلي جهان اسلام اين بود كه با توجه به تحولات جاري در صحنه بين المللي، دولتمردان و حكام عرب همگام با مردم خود سياست وحدت را در پيش مي‌گرفتند نه اينكه با آهنگي همراهي كنند كه رهبر اكستر آن صهيونيست‌ها و مخالفين وحدت اسلامي هستند. اي كاش رهبر مغرب كه مردم اين كشور او را امير مؤمنان! خطابش مي‌كنند موضعي در مقابل حكم دادگاه بين المللي براي يك كشور عربي آن هم در آفريقا مي‌گرفت و همگام با رئيس مجلس جمهوري اسلامي ايران كه همراه بيش از 50 شخصيت سياسي و مقاومت براي اعلام حمايت از عمر البشير به سودان رفته‌اند، اقدامي براي دلگرمي يك رهبر عربي انجام مي‌داد. يا اينكه با جهان اسلام و مقاومت فلسطيني در محكوميت رژيم صهيونيستي و جنايات جنگ غزه با موريتاني همراهي مي‌كرد و عزت را از آن خود مي‌كرد. از طرف ديگر مذهب شيعه چيزي نيست كه ساخته ايران باشد و ايران بخواهد يا بتواند با زور آن را ترويج كند. اين مردم و مسلمانان هستند كه با مطالعه مذاهب مختلف و پيگيري تحولات بين المللي گرايش خاصي به يك مذهب خاص پيدا مي‌كنند. براي جمهوري اسلامي ايران شيعه بودن يا سني بودن تفاوتي ندارد و تمام توان كشور در خدمت ايجاد وحدت اسلامي در بين كشورهاي مسلمان بوده و راهبرد اساسي كشور در اين خصوص است و ايران كشوري است كه معتقدان به تمام مذاهب مختلف از جمله شيعه و سني در كنار هم قرن‌هاست كه در آن در كنار هم زندگي مي‌كنند و نمايندگان اقليت‌هاي كشور نيز در مجلس حضور دارند و از فعال‌ترين نمايندگان هستند. از سوي ديگر اگر برخي از كشورهاي عربي به دنبال تشكيل ائتلاف ضد ايراني هستند بايد بدانند كه چنين ائتلافي به دليل عدم همراهي ملل مسلمان قابل تشكيل نيست و در صورت تشكيل هم اجرايي نخواهد شد و تاثيري در پيشرفت و توسعه ايران به عنوان يك كشور مسلمان قدرتمند و مبتني بر دمكراسي و مردم سالاري نخواهد داشت و به مغرب و ساير كشورهايي كه در ماه‌هاي اخير تلاش مي‌كنند موجبات رضايت آمريكا و صهيونيست‌ها را فراهم كنند توصيه مي‌كنيم با خطا آغاز نكنند تا در آينده بخواهند آن را تصحيح كنند. فتح‌الله توسلي: كارشناس مسائل خاورميانه

19:4

(0)


[ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ 8 ]